Warning: A non-numeric value encountered in /home/teenti/public_html/wp-content/themes/jannah/inc/custom-styles.php on line 1518
نقد سریال Alien: Earth | دوستی با هیولای زنومورف - تین و تیتر
آخرین اخبار

نقد سریال Alien: Earth | دوستی با هیولای زنومورف

فیلم‌های «بیگانه» برای نسل‌هایی از تماشاگران، بیش از آن که تنها یک فرانچایز ترسناک علمی‌تخیلی باشند، به یک اسطوره سینمایی تبدیل شده‌اند. از فرم کلاسیکِ گوتیک و وحشتِ روانی «بیگانه» (۱۹۷۹) ریدلی اسکات گرفته تا اکشن شبه‌نظامی «بیگانه‌ها» (۱۹۸۶) جیمز کامرون، هر مدخل اصلی در این جهان، ضمن احترام به اساس کار، تعبیر خود را از ترس‌های بنیادین بشر ارائه داده است. اکنون، نوآ هاولی، سازنده نام‌آشنا و خلاق سریال‌هایی چون «فارگو»، جسورانه‌ترین و احتمالاً بحث‌برانگیزترین تفسیر ممکن را در قالب سریال «بیگانه: زمین» یا همان Alien: Earth ارائه می‌دهد. هاولی، همان‌گونه که پیش از این با دنیای برادران کوئن در «فارگو» بازی کرد، این‌بار به سراغ اسطوره‌ای می‌رود که تقدس آن در نزد هوادارانش ناچیز نیست. حاصل کار، اثری است بلندپروازانه، عمیقاً فلسفی و مملو از ایده‌های درخشان که متأسفانه، در اجرا گاه‌وبیگاه به ورطه تکلف و سردرگمی می‌غلتد. «بیگانه: زمین» سریالی است که بیش از آن که شما را با جهش ناگهانی از صندلی‌تان بترساند، با پرسش‌های بی‌پاسخ درباره هویت، انسانیت و طبیعت شَر به فکر فرو می‌برد و این می‌تواند هم نقطه قوت و هم نقطه ضعف بزرگ آن باشد.

طرح داستانی: وقتی پیتر پن به مصاف زنومورف می‌رود

نقد سریال alien earth | اگر انسان نیستم پس چه هستم

داستان در سال ۲۱۲۰ و در پی سقوط یک شناور پژوهشی متعلق به امپراتوری شرور «ویلند-یوتانی» بر روی سیاره مادری می‌چرخد. این حادثه، سفینه فضایی را در قلمروی رقیب قدرتمند یوتانی، یعنی شرکت «پرودیجی» (Prodigy) قرار می‌دهد. مالک جوان، ثروتمند و به شدت مرموز این شرکت، «بوی کاوالیه» (با بازی متقاعدکننده ساموئل بلنکین)، که تصویری از یک ایلان ماسک در ابعادی اغراق‌شده است، فرصت را برای ضربه زدن به رقیب و دستیابی به نمونه‌های بیولوژیک بیگانه غنیمت می‌شمارد. اما آنچه مأموریت او را متمایز می‌کند، استفاده از سلاحی کاملاً جدید است: «سینتیک‌ها».

هاولی در اینجا یکی از جالب‌ترین مفاهیم جهان «بیگانه» را معرفی می‌کند. سینتیک‌ها، برخلاف اندرویدهای منطقی و گاه خیانت‌پیشه‌ای چون اَش یا دیوید، کودکان مبتلا به بیماری‌های لاعلاجی هستند که آگاهی‌شان را به درون پیکرهای رباتیکِ شبیه به بزرگسالان بارگذاری کرده‌اند. آن‌ها از نظر فیزیکی بسیار نیرومند و سریع‌تر از انسان‌های معمولی هستند، اما ذهن و روانی کودکانه و آسیب‌پذیر دارند. کاوالیه، که عشق غریبی به افسانه دیزنی «پیتر پن» دارد، برای هر یک از این کودکان نام شخصیتی از آن داستان را انتخاب می‌کند. اینجاست که استعاره مرکزی سریال شکل می‌گیرد: «نِورلند» (Neverland) کاوالیه، جزیره‌ای اختصاصی و به شدت حفاظت‌شده که سینتیک‌ها در آن زندگی می‌کنند، به مکانی تبدیل می‌شود برای بازی‌های مرگبار.

نقد سریال alien earth | اگر انسان نیستم پس چه هستم

در میان نمونه‌های عجیب و غریب موجود در کشتی فضایی سقوط‌کرده، از موجوداتی شبه‌حلزون یا مگس گرفته تا انگل‌های خون‌آشام، و یک زنومورف کاملاً رشدیافته نیز وجود دارد که به طرزی فاجعه‌بار راهی به زمین پیدا می‌کند. اما برخلاف انتظار، هاولی زنومورف را به عنصری حاشیه‌ای در داستان خود تبدیل می‌کند. تمرکز اصلی بر روی «وندی» (با بازی درخشان و چندبعدی سیدنی چندلر)، یکی از سینتیک‌هاست که درگیر کشمکشی درونی میان طبیعت کودکانه‌اش، بدن قدرتمند رباتیک و انتظارات متضاد اطرافیانش است.

به طور کلی این‌بار صحبت از شرکت‌های غول‌آسایی است که بر جهان آینده حکمرانی می‌کنند‌، «ویلند-یوتانی» و رقیب جوانش «پرودیجی». آن‌ها در پی دستیابی به جاودانگی هستند و هاولی با ظرافت، مسئله «ترنس‌اومانیسم» را پیش می‌کشد: آیا می‌توان هوشیاری انسان را به بدنی جدید منتقل کرد؟ آیا این فرآیند، ذات انسانی ما را نابود می‌کند؟ این پرسش‌ها، سریال را از یک ماجراجویی ساده علمی‌تخیلی به اثری با عمق فلسفی تبدیل می‌کنند. در مرکز این داستان، «وندی» (با بازی سیدنی چندلر) قرار دارد، نوجوانی که هوشیاری‌اش به بدنی جدید منتقل شده است. چندلر در نقش خود درخشان است، چشمانش همیشه حسی از سردرگمی و جست‌وجو برای هویت را منتقل می‌کنند. وقتی از خود می‌پرسد: «اگر انسان نیستم، پس چه هستم؟»، ما تنها یک جمله دیالوگ نمی‌شنویم؛ ما دغدغه اصلی سریال را می‌شنویم.

اما متأسفانه، سریال گاهی زیر بار ایده‌های زیاد خم می‌شود. هاولی می‌خواهد هم به فیلم اصلی ادای دین کند، هم داستانی مستقل بسازد، هم درباره سرمایه‌داری و اخلاقیات علم صحبت کند، و این حجم از خط داستانی گاهی به ضررِ (ریتم) داستان تمام می‌شود. برخی صحنه‌های اکشن آن‌قدر شلوغ و سریع هستند که فرصت نمی‌کنیم ترس را حس کنیم؛ درحالی که ترس در سکوت و انتظار به وجود می‌آید، نه در فریاد و خون.

فرم و محتوا: کشمکش میان نوآوری و وفاداری

نقد سریال alien earth | اگر انسان نیستم پس چه هستم

هاولی به‌وضوح علاقه‌ای به ساخت یک اسلشر ساده با موجودی بیگانه ندارد. او، همان‌گونه که در «فارگو» نشان داد، استاد بازی با انتظارات تماشاگر و تلفیق ژانرهاست. «بیگانه: زمین» در هسته خود یک درام فلسفی درباره هویت است. مسئله این است: آیا شما همانی هستید که بدن‌تان تعریف می‌کند، یا همانی که ذهن‌تان می‌پندارد؟ وندی، در بدن یک زن جوان و قدرتمند، اما با روحیه‌ای کودکانه، مدام از سوی دیگران به عنوان یک «چیز» (ابزار، خواهر کوچک، فرزند جایگزین) مورد خطاب قرار می‌گیرد. کاوالیه آن‌ها را دارایی‌های خود می‌داند، برادر وندی، «جو» (الکس لاوثر)، هنوز او را همان کودک بیمار می‌بیند، و یک پزشک محلی (اسی دیویس) در آن‌ها فرصتی برای ارضای غریزه مادری خود می‌جوید.

اما این تقابل، جایی که زنومورف تقریباً به یک عنصر ثانویه تبدیل می‌شود، هواداران پر و پا قرص فرانچایز را خشمگین خواهد کرد. هاولی برای راضی نگه داشتن آن‌ها، چندین سکانس کاملاً تقلیدی از فیلم اول را می‌گنجاند: خدمه‌ای که از خواب بیدار می‌شوند، کشف یک موجود ناشناخته، ترس از نفوذ و درنهایت مرگی خونین. با این حال، این سکانس‌ها ضعیف‌ترین لحظات سریال هستند؛ گویی هاولی با بی‌میلی و تنها برای انجام وظیفه آن‌ها را کارگردانی کرده است. این صحنه‌ها فاقد تعلیق سنگین و نفس‌گیر فیلم اصلی هستند و بیشتر شبیه یک بازسازی سطحی با بودجه بالا به نظر می‌رسند.

نقد سریال alien earth | اگر انسان نیستم پس چه هستم

نوآوری واقعی هاولی در سبک بصری و روایی عجیب و نامتعارفش نمود می‌یابد. مونتاژ سریال عامدانه ناخوشایند و گسسته است. در میانه یک صحنه دراماتیک، ناگهان تصویری انیمیشنی از «سید» شخصیت «عصر یخبندان» روی صفحه ظاهر می‌شود. استفاده از تصاویر زیرمتن و به‌خصوص، انتخاب‌های عجیب موسیقایی، تماشاگر را مدام به چالش می‌کشد. مهم نیست که در پایان یک قسمت چه فاجعه‌ای رخ داده باشد، هاولی ترجیح می‌دهد صحنه را با آهنگ متال پرانرژی قطع کند. این تصمیمات، که می‌توان آن‌ها را «نوجوانانه» توصیف کرد، در راستای شخصیت اصلی داستان است: وندی، کودکی که در بدن بزرگسالی گرفتار شده و دنیا را از طریق فیلتر فرهنگ پاپ درک می‌کند. جهان برای او ترکیبی عجیب و غریب از تصاویر، صداها و احساسات متضاد است و هاولی سعی دارد این تجربه ذهنی را به بیننده منتقل کند.

از دید من مخاطب خاص سینمای علمی تخیلی ایده محوری هاولی در همان نگاه اول جذاب است: منظور من ایده «هیبریدها» (Hybrids)، کودکانی مبتلا به بیماری‌های لاعلاج که ذهنشان به بدن‌های مصنوعی منتقل شده است. این «کودکان» در قالب بزرگسال، مفهومی غریب و بالقوه ترسناک را به دنیای بیگانه اضافه می‌کنند که یادآور تم‌های «ارباب مگس‌ها» است؛ نشان دادن این که چگونه موجوداتی با قدرتی فوق‌بشری، اما با بلوغی کودکانه، می‌توانند به هیولاهایی خطرناک تبدیل شوند.

نقد سریال alien earth | اگر انسان نیستم پس چه هستم

اما مشکل کجاست؟ اجرای کامل این ایده‌ها. هاولی در توسعه این ایده‌های جالب به شکل کامل موفق نیست. ولی چرا؟ چون به جای کاوش عمیق در روانشناسی این هیبریدها، شاهد حجم عظیمی از دیالوگ‌های شبه‌فلسفی گاهی خسته‌کننده هستیم که مدام سؤال تکراری «معنای انسان بودن چیست؟» را مانند یک نسخه سطحی از «بلید رانر» تکرار می‌کنند. این گفتگوها در میانه سریال نه تنها عمق ندارند، بلکه سدی در برابر پیشروی داستان می‌شوند. وقتی در سومین پرده سریال، تمام عناصر وحشت کنار گذاشته می‌شوند تا جای خود را به مناظره‌های پرطمطراق درباره ترابشریت و ذات شر بدهند، بیننده احساس می‌کند نویسندگان خودشان هم نمی‌دانند دقیقاً چه می‌خواهند بگویند.

مشکل بزرگ دیگر، همان بلای قدیمی فیلم‌های بیگانه است: حماقت غیرقابل باور شخصیت‌ها. گویی در آینده، استخدام در شرکت‌های بین‌کهکشانی منحصراً برای افراد با «ضریب هوشی منفی» انجام می‌شود! شخصیت‌ها بر خلاف هر منطق و غریزه بقایی عمل می‌کنند، سیستم‌های امنیتی مصداق کامل “مهندسی ناشیانه” هستند و هیچ‌کس از اشتباهات گذشته درس نمی‌گیرد. این دیگر یک کلیشه قابل پیش‌بینی است، نه یک انتخاب داستانی. در میان این همه آشفتگی، چند نقطه روشن هم وجود دارد. بازی تیموتی اولیفانت در نقش «کرش»، یک سینتِک خونسرد و شک‌گرا، درخشان است. او تنها شخصیتی است که با منطق و عقل سلیم عمل می‌کند و هر صحنه‌اش غنیمتی برای بیننده محسوب می‌شود. طراحی تولید و جلوه‌های بصری نیز در سطح استانداردهای هالیوود هستند.

تحلیل فصل اول «بیگانه: زمین»

نقد سریال alien earth | اگر انسان نیستم پس چه هستم

اما پایان فصل اول «بیگانه: زمین» (Alien: Earth) که با عنوان گویای «هیولاهای واقعی» روی آنتن رفت، نه یک نقطه توقف، بلکه یک چرخش اساسی و حساب‌شده در داستان بود. نوآ هاولی، نویسنده و سازنده سریال، آنچه را که به عنوان یک درام آشنا در سبک بقا در یک محیط ایزوله آغاز شده بود، به یک بیانیه جسورانه درباره قدرت، هویت و طغیان تبدیل می کند. صحنه پایانی، که در آن «وندی» (با بازی خیره‌کننده سیدنی چندلر) همراه با هیبریدها و زنومورف‌ها حاکمیت جزیره «نورلند» را اعلام می‌کند، به وضوح نشان می‌دهد که هاولی قصد ندارد به دام کلیشه‌های این فرنچایز بیفتد. بعد از پایان سریال هاولی در مصاحبه‌ای توضیح داد: «شکستن سطح مهار جزیره در پایان فصل اول، همیشه بخشی از نقشه بود.» این یک حرکت روایی کلاسیک از سوی هاولی است؛ او به جای ارائه یک پایان رضایتبخش فوری، ترجیح می‌دهد صحنه‌ای را بچیند که پر از تعلیق و پتانسیل برای درگیری‌های آینده است: قدرت جدید در دستان موجوداتی دورگه، طمع شرکت غول‌آسای ویلند-یوتانی که در راه است، و این پرسش بنیادی که حکمرانی واقعاً برای این موجودات تازه به قدرت رسیده به چه معناست.

نکته قابل تحسین در این فصل اما، تبدیل تدریجی وندی از یک موجود منفعل و کنجکاو به یک نیروی خودمختار و تعیین‌کننده است. او تنها بازمانده اصلی نیست؛ او معمار سرنوشت جدیدش شده است. صحنه نهایی، که در آن با اطمینانی آرام و تقریباً ترسناک اعلام می‌کند «حالا ما حکومت می‌کنیم»، یادآور صحنه‌های پایانی کلاسیک‌های علمی-تخیلی است که در آنها مفهوم «پیروزی» به شدت مورد تردید قرار می‌گیرد. هاولی هوشمندانه تأکید می‌کند که این پایان، بیشتر درباره تکمیل قوس شخصیتی وندی است تا حل تمام معماهای داستانی. این تصمیم، فصل دوم را نه به عنوان ادامه‌ای مستقیم، بلکه به عنوان پژوهشی عمیق‌تر در پیامدهای این تغییر قدرت معرفی می‌کند.

به ‌طور کلی مضمون اصلی سریال، جستجوی هویت است، و این موضوع در دیالوگ محوری وندی با «سیلویا» خلاصه می‌شود: «اگر این ماهیت انسان‌هاست، دیگر نمی‌خواهم انسان باشم.» هاولی در اینجا به درستی از فرنچایز «بیگانه» استفاده می‌کند تا نه تنها ترس از ناشناخته‌ها، بلکه ترس از خودمان و ظرفیتمان برای شرارت سخن بگوید. تضاد بین وندی، که سعی در تعریف یک هویت جدید و اخلاقیات جدید دارد، و شخصیت‌هایی مانند «بوی کاوالیه» (با بازی قابل توجه ساموئل بلنکین) که انسان‌هایی کاملاً خودخواه و فاسد هستند، قلب تپنده داستان را تشکیل می‌دهد. فاش شدن این که کاوالیه پدر خود را به قتل رسانده و یک آندروید («اتم آینز») را جایگزین او کرده است، نه یک شوک توخالی، بلکه تأکیدی بر این موضوع است که بزرگترین هیولاها لزوماً بیگانه‌ها نیستند.

پیچیدگی‌های روایی برای آینده

نقد سریال alien earth | اگر انسان نیستم پس چه هستم

هاولی چندین مهره داستانی را روی صفحه می‌چیند که آینده سریال را بسیار امیدوارکننده می‌کند:

تراژدی آرتور سیلویا: تبدیل شدن آرتور، «کانون اخلاقی» داستان، به میزبان موجودی شرور به نام «تی. اوسلوس»، یک ضربه استادانه است. این کار احساسات تماشاگر را نسبت به شخصیتی مثبت دستخوش تشویش می‌کند و مرز بین قهرمان و ضدقهرمان را بیشتر محو می‌کند.

دوئل انسان و ماشین: نبرد بین «کرش» (تیموتی اولیفنت) و «مورو» سایبورگ (بابو سیسی)، به گفته هاولی، نمادی از نبرد درونی بشر با فناوری‌ای است که خلق کرده است. آن که این نبرد به راحتی حل نمی‌شود، نشان‌دهنده درک هاولی از این است که فناوری، مانند هیولاهای این فرنچایز، وقتی رها شود، دیگر قابل کنترل نیست.

معمای ارتباط وندی و زنومورف‌ها: سریال عمداً از توضیح واضح توانایی وندی در ارتباط با زنومورف‌ها خودداری می‌کند. این ابهام عمدی، یکی از جذاب‌ترین معماهایی است که برای کاوش در فصل دوم باقی مانده است.

در مجموع پایان فصل اول «بیگانه: زمین» یک موفقیت است. نوآ هاولی ثابت می‌کند که درک عمیقی از میراث فرنچایز «بیگانه» دارد، اما در عین حال تمایل شدیدی برای گسترش مرزهای آن و بررسی مضامین پیچیده‌تری مانند قدرت، هویت و ماهیت انسانیت نشان می‌دهد. با به قدرت رسیدن هیبریدها، اسیر شدن نمادهای نظام سابق (کاوالیه) و تبدیل شدن وجدان داستان (آرتور) به یک تهدید جدید، هاولی صحنه را برای فصل دوم به شکلی ماهرانه چیده است. اگر فصل دوم بتواند با همین عمق و دقت روایی پیش برود، «بیگانه: زمین» نه تنها به یکی از بهترین اقتباس‌های این فرنچایز تبدیل خواهد شد، بلکه به عنوان یک اثر علمی-تخیلی متعالی در دوران خود جایگاه خواهد گرفت.

جمع‌بندی: یک شاهکار ناقص یا یک شکست جاه‌طلبانه؟

نقد سریال alien earth | اگر انسان نیستم پس چه هستم

ارزیابی «بیگانه: زمین» به معیارهای شما بستگی دارد. اگر به دنبال یک تجربه ترسناک خالص و اسلشر محور در سبک فیلم‌های کلاسیک فرانچایز هستید، این سریال به احتمال زیاد شما را ناامید خواهد کرد. هاولی به عمد از کدهای ژانری فاصله گرفته تا داستانی انسانی‌تر و پیچیده‌تر را روایت کند. اما اگر پذیرای تفسیری جدید و ریسک‌پذیر از یک اسطوره آشنا باشید، «بیگانه: زمین» جذابیت‌های فراوانی دارد. بازی سیدنی چندلر به‌عنوان وندی حیرت‌انگیز است؛ او توانایی انتقال آسیب‌پذیری، کنجکاوی و عصبانیت یک کودک را در قالب یک قهرمان اکشن دارد. مفاهیم مطرح‌شده درباره استعمار شرکتی، طبیعت انسانیت و سوءاستفاده از فناوری عمیق و تأمل‌برانگیز هستند. هاولی جسارت آن را دارد که به جای گسترش دادن ساده فلسفه فرانچایز، به بازتعریف آن بپردازد.

در نهایت، Alien: Earth را باید به‌عنوان یک آزمایش جاه‌طلبانه و نه کاملاً موفق در نظر گرفت. این سریال در ایده‌پردازی درخشان است، اما در اجرا گاه دچار سردرگمی می‌شود. با این حال، در جهانی که اغلب فرانچایزها به بازتولید فرمول‌های اثبات‌شده بسنده می‌کنند، جسارت نوآ هاولی برای به چالش کشیدن مبانی یک اثر این‌چنین محبوب، به خودی خود قابل تحسین است. «بیگانه: زمین» ممکن است یک پیش‌درآمد کامل نباشد، اما بی‌تردید جسورانه‌ترین و متفکرانه‌ترین اثر این جهان داستانی از زمان فیلم اول به شمار می‌رود. شاید این دقیقاً همان چیزی است که فرانچایز «بیگانه» پس از سال‌ها رکود به آن نیاز داشت: یک شوک خلاقانه، حتی اگر این شوک همراه با درد باشد.

امتیاز منتقد: ۷ از ۱۰یک اثر ناهمگون اما مجاب‌کننده که به بهای ناامید کردن برخی از هواداران پروپاقرص، افق‌های جدیدی را برای یک فرانچایز افسانه‌ای می‌گشاید.

منبع | گیمفا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا