۱۰ فیلم ترسناکی که باید بارها دید

برای بسیاری از مردم، فیلمهای ترسناک همانند غذای آرامشبخشاند، درست مانند فیلمهای علمیتخیلی یا حتی کمدیهایی نظیر The Hangover، ما را به دنیایی میبرند که در زندگی واقعی هرگز قدم در آن نخواهیم گذاشت.
اما تفاوت مهم فیلمهای ترسناک در این است که آنها هیجانی غریزی و عمیق از زنده ماندن در دل خطر را به ما القا میکنند؛ در حالیکه از امنیت مبل راحتیمان، با قهرمان داستان همذاتپنداری میکنیم و تجربهی ترس را بدون پیامد واقعی از سر میگذرانیم.
البته برخی آثار ترسناک آنقدر تاریک، سنگین و دلآزارند که یکبار دیدنشان کاملاً کافی است. شاید دربارهی فیلمهایی مانند The Descent، The Witch، Hereditary یا The Wicker Man چنین جملهای را شنیده باشید؛ آثاری که بهقدری تلخ و اضطرابزا هستند که کسی دلش نمیخواهد دوباره سراغشان برود.
اما در مقابل، دستهای دیگر از فیلمهای ترسناک وجود دارند که بارها و بارها میتوان آنها را تماشا کرد؛ فیلمهایی که در عین ترسناک یا مرموز بودن، سرگرمکننده، لذتبخش و حتی اعتیادآورند. این همان نوع سینمای وحشتی است که در ادامه از آن صحبت میشود. برای مثال، The Silence of the Lambs بدون تردید یک شاهکار است و بسیاری بارها آن را دیدهاند، اما برای عدهای بیش از حد به واقعیت نزدیک است و شاید تماشایش بهصورت سالانه خوشایند نباشد.
همین موضوع دربارهی The Texas Chain Saw Massacre ساختهی توبی هوپر نیز صدق میکند؛ فیلمی که هم نزد علاقهمندان ژانر وحشت محبوب است و هم مورد احترام عموم مردم، اما بهقدری خام، خشن و اضطرابآور است که برای دیدن دوبارهاش باید مدتی طولانی فاصله گرفت حتی اگر از طرفداران پروپاقرص آن باشید.
۱۰) The Fog

فیلم «مه» (The Fog) با ریتمی سریع و پرکشش پیش میرود؛ آنقدر که شاید حتی تماشاگر آرزو کند ای کاش حدود پانزده دقیقهی دیگر ادامه پیدا میکرد. و وقتی بزرگترین ایراد یک فیلم این باشد که «ای کاش طولانیتر بود»، یعنی با اثری واقعاً لذتبخش و تماشایی روبهرو هستیم.
شهر خیالی آنتونیو بِی از آن دسته مکانهای سینمایی است که حس میشود زندگی در آن جریان دارد درست مانند شهر بودِگا بِی در فیلم پرندگان (The Birds)، با این تفاوت که بودگا بی مکانی واقعی است. در The Fog، تماشاگر از بودن در این شهر و آشنایی با مردمش احساس صمیمیت و نزدیکی میکند؛ و زمانی که آنها برای نجات جانشان از ارواح جذامیِ انتقامجو میگریزند، همراه با موسیقی درخشان جان کارپنتر، تماشاگر ناخودآگاه برای بقای آنان دست به دعا و تشویق میزند؛ گویی خود او نیز در کنارشان، در دل مه، نشسته است.
۹) Scream

فیلم «جیغ» (Scream) ساختهی وس کریون توانست بهتنهایی ژانر اسلشر را که در دههی ۹۰ میلادی بهتدریج در حال فراموشی بود، دوباره زنده کند زمانی که حتی چهرههای نمادینی مانند فردی کروگر و مایکل مایرز دیگر تأثیر گذشته را نداشتند.
اگرچه کریون پیشتر با فیلم Wes Craven’s New Nightmare رویکردی متا (خودآگاه به قواعد ژانر) را امتحان کرده بود، اما این Scream بود که آن ایده را به فرمولی موفق و الهامبخش برای نسل جدید سینمای وحشت تبدیل کرد؛ الگویی که بعدها بسیاری از فیلمسازان سعی در تقلیدش داشتند.
جیغ از آن دست فیلمهایی است که میتوان بارها و بارها تماشایش کرد، چون *شخصیتهایش واقعاً جذاب و زندهاند.
متیو لیلارد و اسکیت اولریچ به ترتیب با بازیهای بامزه و شیطانیشان در نقش قاتلان، حضوری فراموشنشدنی دارند.
نیو کمپبل در نقش سیدنی پرسکات، یکی از بهترین «دختران نهایی» (Final Girl) تاریخ سینما را خلق میکند؛ قهرمانی آسیبپذیر اما مصمم.
در کنار آنها، کورتنی کاکس و دیوید آرکت با شیمی فوقالعاده و باورپذیرشان چنان رابطهای واقعی میان شخصیتهایشان شکل میدهند که تعجبی ندارد بعدها در زندگی واقعی نیز ازدواج کردند. اما بزرگترین نقطهی قوت فیلم، فیلمنامهی کوین ویلیامسون است؛ پر از دیالوگهایی هوشمندانه، طناز و بهیادماندنی که حتی پس از گذشت سالها، همچنان تازه، بامزه و تأثیرگذار به نظر میرسند.
۸) The Shining

فیلم ترسناک دههی هشتادی «درخشش» (The Shining) ساختهی استنلی کوبریک، همچنان پس از گذشت دههها قدرت ترساندن و تسخیر ذهن تماشاگر را حفظ کرده است. این اثر، بیتردید برترین اقتباس سینمایی از آثار استیون کینگ محسوب میشود؛ هرچند خود کینگ هیچگاه علاقهی چندانی به نسخهی کوبریک نشان نداد.
The Shining نهتنها اثری چندلایه، پررمزوراز و بهغایت وهمآلود است، بلکه به دلایل گوناگون بارها قابل تماشا و بازبینی است و هر بار، تجربهای تازه به همراه دارد.
نخستین دلیل، بازی شگفتانگیز و دیوانهوار جک نیکلسون در نقش جک تورِنس است؛ اجرایی پرانرژی و غیرقابلپیشبینی که درست مانند نقش او در Joker، تماشاگر را وادار میکند چندین بار دیگر شاهد فروپاشی تدریجی ذهنش باشد.
دلیل دوم، پایان تکاندهنده و رازآلود فیلم است؛ پیچشی که بیننده را وسوسه میکند تا بار دیگر به تماشای اثر بنشیند و با دقت، در سراسر فیلم به دنبال نشانههایی از این افشای شبحگونهی پایانی بگردد.
ترکیب کارگردانی دقیق کوبریک، اتمسفر سرد و بیرحم هتل اورلوک، و اجرای فراموشنشدنی نیکلسون باعث میشود The Shining نهتنها یک شاهکار جاودانهی ژانر وحشت باشد، بلکه فیلمی بیزمان و تماشایی برای بارها دیدن.
۷) Friday the 13th

فیلم «جمعه سیزدهم» (Friday the 13th) ساختهی شان اس. کانینگهام، اثری است بهاندازهی Halloween در تاریخ ژانر اسلشر اهمیت دارد. این فیلم کلاسیک، سرآغاز یکی از بلندترین و نمادینترین فرنچایزهای ترسناک سینما شد هرچند در قالب خودش، داستانی کامل و بسته را روایت میکند. و دقیقاً به همین دلیل است که نسخهی اصلی Friday the 13th حتی از قسمت ششم آن، که حالوهوایی کمدی دارد، قابلتماشاتر و ماندگارتر است.
این فیلم برخلاف دنبالههایش، بخشی از یک داستان چندبخشی یا پیچیده نیست؛ بلکه همان چیزی است که روی پوسترش وعده داده میشود: یک کابوس ۲۴ ساعته از وحشت ناب. تماشاگر در طول فیلم احساس میکند در کنار مشاوران کمپ کریستال لیک حضور دارد؛ در میان دریاچهای مهآلود، جنگلی ساکت، و شبهایی که هر صدا نشانهی مرگ است. و درست به همین خاطر، Friday the 13th از آن دسته فیلمهایی است که با هر بار دیدن، همچنان درگیرکننده و لذتبخش باقی میماند چرا که هیچ چیز در سینما به اندازهی تجربهای که ما را مستقیماً در دل ترس شریک میکند، ارزش تماشای دوباره ندارد.
۶) Gremlins

فیلم «گرملینها» (Gremlins) ساختهی جو دانته، اثری منحصربهفرد است که با شایستگی تمام به یک موفقیت عظیم در گیشه تبدیل شد. هرچند فیلم در ظاهر ترکیبی از کمدی و فانتزی است، اما درواقع میتوان آن را بهترین فیلم آغازینِ ترس برای کودکان و نوجوانان دانست؛ اثری که دروازهای است به دنیای هیجانانگیز سینمای وحشت.
صحنههایی مانند درگیری آشپزخانه یا تماشای فیلم سفیدبرفی و هفت کوتوله توسط گرملینها بهزیبایی میان دو جهان در نوساناند: از یکسو طنز دیوانهوار کارتونی و از سوی دیگر وحشت کلاسیک هیولایی.
در یک جمله، Gremlins فیلمی است که کودکان را میترساند بدون آنکه برای بزرگترها خستهکننده یا سبک باشد؛ و در عین حال، برای بچهها فوقالعاده سرگرمکننده است بدون آنکه بهکلی نامناسب جلوه کند. این همان فیلمی است که میتوانی در دهسالگی تماشایش کنی و سپس هر سال، در ایام تعطیلات یا شبهای خاص، دوباره به آن بازگردی و هر بار همانقدر از ترکیب جذاب ترس، شوخطبعی و نوستالژی لذت ببری.
۵) A Nightmare on Elm Street

بازسازی فیلم «کابوس در خیابان الم» (A Nightmare on Elm Street) شاید شکستی شرمآور بوده باشد، اما نسخهی اصلی ساختهی وس کریون بدون تردید بهترین فیلم ترسناک سال ۱۹۸۴ است و این در حالی است که آن سال، مملو از آثار قدرتمند در ژانر وحشت بود. کابوس در خیابان الم به دلایل متعددی بارها قابل تماشا و لذتبخش است.
پیش از هر چیز، فردی کروگر با بازی فراموشنشدنی رابرت انگلاند، یکی از نمادینترین و هولناکترین شروران تاریخ سینما است و در هیچ فیلم دیگری، تا این اندازه سرد، سادیستی و تهدیدآمیز ظاهر نشده است. در مقابل او، نانسی تامپسون، قهرمانی است که بهراحتی میتوان با او همذاتپنداری کرد؛ دختری عادی که در کابوسی بیپایان گرفتار شده اما از تسلیمشدن سر باز میزند. در کنار اینها، صحنههای قتل در فیلم از نظر خلاقیت در طراحی و اجرای بصری خیرهکنندهاند؛ وحشتزا و در عین حال هنرمندانه.
همهی این عناصر باعث میشوند A Nightmare on Elm Street نهتنها یک کلاسیک بیبدیل در تاریخ ژانر اسلشر باشد، بلکه فیلمی باشد که با هر بار دیدن، همچنان ترس، هیجان و تحسین را همزمان برمیانگیزد.
۴) The Thing

فیلم «موجود» (The Thing) ساختهی جان کارپنتر، نمونهای کامل از اثری است که تماشاگر را وادار میکند بیش از یکبار دیده شود شاید هم سزاوار ادامهای روایی باشد، دستکم ادامهای بهتر از پیشدرآمد سال ۲۰۱۱ که نتوانست انتظارات را برآورده کند. ساختار فیلم چنان تیز، حسابشده و پرجزئیات است که وقتی تیتراژ پایانی آغاز میشود، ناخودآگاه احساس میکنی باید فوراً دوباره آن را تماشا کنی تا بفهمی چه کسی در واقع موجود بوده است.
افزون بر این، The Thing بیتردید یکی از بهترین فیلمهای دههی ۸۰ میلادی است، بهویژه برای دوستداران ژانر هیولا. فضای منزوی و خفقانآور آن تو را در خود میبلعد، شخصیتها قابلباور و درگیرکنندهاند، و جلوههای ویژهی عملی و دستساز فیلم، حتی پس از گذشت دههها، هنوز تازه، واقعی و تماشایی به نظر میرسند.
در نهایت، The Thing نه فقط یک فیلم ترسناک، بلکه تجربهای سینمایی است که هر بار تماشای دوبارهاش، کشفی تازه در دل وحشت به همراه دارد.
۳) Evil Dead II

نسخهی اصلی «کلبهی وحشت» (The Evil Dead) بهخودیخود فیلمی است که ارزش تماشای دوباره دارد، و بسیاری نیز همین نظر را دربارهی دنبالهی طنزآمیز و اغراقشدهی آن، «ارتش تاریکی» (Army of Darkness) دارند. اما در میان سهگانهی سم ریمی، اغلب طرفداران بر این باورند که «کلبهی وحشت ۲» (Evil Dead II) بهترین گزینه برای تماشای مکرر است؛ فیلمی که میتوان آن را خیلی زود پس از تماشای قبلی دوباره دید و همانقدر از آن لذت برد.
این فیلم چنان دیوانهوار، پرتحرک و فشرده است که در زمان کوتاهش، اتفاقات شگفتانگیز و شوخیهای بصری متعددی رخ میدهد و هر بار میتوان نکتهای تازه از آن کشف کرد. در واقع، Evil Dead II یک کارتون زندهی بزرگسالانه با درجهی R است؛ اثری که اگر با ریتم و لحن خاص سم ریمی همراه شوی (که با شوخطبعی در دسترس و صمیمیاش کار دشواری نیست)، بدون شک به یکی از فیلمهای سالانهی ثابت در برنامهی تماشای تو تبدیل خواهد شد.
۲) Halloween

اگر The Thing بهترین فیلم جان کارپنتر نباشد، بدون تردید «هالووین» (Halloween) است. اثری پرتنش اما ظریف که میتوان آن را فیلمی اسلشر برای کسانی دانست که معمولاً از ژانر اسلشر خوششان نمیآید.
همانند شهر خیالی آنتونیو بی در فیلم مه (The Fog)، شهر هادونفیلد، ایالت ایلینوی نیز فضایی زنده و واقعی دارد، با ساکنانی که تماشاگر از بودن در کنارشان لذت میبرد. گرچه هالووین میتواند فیلمی تکاندهنده و دلهرهآور باشد، اما هرگز به اندازهی کشتار با ارهبرقی در تگزاس (The Texas Chain Saw Massacre) آزاردهنده یا دلخراش نیست. بنابراین میتوان بارها و بدون فاصلهی زیاد دوباره به تماشایش نشست و از آن لذت برد.
۱) Jaws

تعداد زیادی از فیلمهای وقتی حیوانات حمله میکنند و آثار هیولایی تلاش کردهاند وحشت خالص فیلم «آروارهها» (Jaws) ساختهی استیون اسپیلبرگ را تکرار کنند، اما هیچکدام حتی به آن نزدیک هم نشدهاند.
بسیاری از منتقدان و تماشاگران، Jaws را بزرگترین فیلم تاریخ سینما میدانند، و واقعاً نمیتوان با این نظر مخالفت کرد. بازیها، فیلمبرداری، ریتم روایت و صحنههای ترسناک همه بینقصاند. یکی از نکات درخشان فیلم این است که در واقع دو فیلم در قالب یک اثر است:
نیمهی نخست، ترسناک و پر از تعلیق است، در حالی که نیمهی دوم حالوهوایی ماجراجویانه و رفاقتی دارد. هر دو بخش بهخودیخود بارها قابل تماشا هستند، و ترکیبشان باعث میشود Jaws از آن دسته فیلمهایی باشد که وقتی نیمهی اول را میبینید، مشتاق نیمهی دومید و وقتی به نیمهی دوم میرسید، دلتان میخواهد دوباره از ابتدا تماشایش کنید.
منبع: کامیک بوک
منبع | گیمفا



