نقد و بررسی فیلم The Long Walk | رنجی طولانی در جادهی پوچی

فیلم The Long Walk اقتباسی سینمایی از یکی از نخستین و تاریکترین رمانهای استیون کینگ است که او آن را با نام مستعار منتشر کرد. این اثر، برخلاف بسیاری از محصولات سینمایی رایج که بر ترسهای سطحی و بصری تکیه دارند، خود را به عنوان یک مطالعهی زجرآور اما عمیق روانشناختی معرفی میکند؛ آزمونی که زیر پوستهی جامعهی مدرن و هنجارهای اجباری آن رخنه میکند.
داستان در یک دنیای ویرانشهری تخیلی ریشه دارد، جایی که بقا مترادف با یک مسابقهی مرگبار جادهای شده است: گروهی از پسران جوان باید بدون توقف به راه خود ادامه دهند. هرگاه سرعت یک شرکتکننده کاهش یابد، یا پس از دریافت اخطار، بیش از سی ثانیه توقف کند، «حذف» میشود؛ که در این چارچوب، حذف شدن معادل با مرگ است. این مفهوم اولیه، با وجود ظاهر سادهاش، پایههای یک درام پیچیده، اخلاقی و وجودی را بنا مینهد. اگرچه این فیلم ممکن است در نگاه اول به دلیل ریتم متفکرانهاش، شبیه به دیگر آثار سینمایی تجاری نباشد، اما وفاداری خیرهکنندهی آن به روح بدبینانهی کینگ، آن را به یک سنگ بنای هولناک در ژانر ویرانشهر روانشناختی تبدیل میکند. این فیلم به ما یادآوری میکند که گاهی اوقات، ترسناکترین نیروها نه در تاریکیهای ماوراءالطبیعه، بلکه در نور روز، در جادهای بیپایان و در سکوت مطلق همراهانمان نهفتهاند. البته در این راه که مانند زندگی سخت و طاقتفرساست، به بازنمایی مفهوم دوستی، رفاقت، ارزش زندگی و برد نیز میپردازد.

نقطهی قوت اصلی The Long Walk در ایدهی داستانی بکر و بسیار جسورانهی آن نهفته است. این ایده، فراتر از یک مسابقهی سادهی بقا میرود و مستقیماً با مفاهیمی چون عملکردگرایی، ارزشگذاری بر انسان و پوچی وجودی درگیر میشود. برخلاف آثار دیستوپیایی رایج که اغلب بر یک دشمن خارجی یا یک شورش بزرگ متمرکز میشوند، در اینجا دشمن، سیستمی است که درونی شده و قوانین آن بیرحمانه اجرا میشوند. این فیلم به جای تکیه بر صحنههای پرش ناگهانی (Jumpscare)، بر فرسایش روانی و فیزیکی مستمر شرکتکنندگان تمرکز میکند. این تمرکز، فیلم را در مرز بین ژانر وحشت و درام فلسفی قرار میدهد. بینندگان با نمای نزدیک (Close-up) مداوم از چهرههای خسته و مصمم، در رنج درونی شخصیتها شریک میشوند. این انتخاب کارگردانی، اگرچه نیازمند صبر تماشاگر است، اما پاداشی عمیقتر ارائه میدهد؛ درک شرایط انسانی در برابر یک سیستم فاسد و غیرقابل انعطاف. این مسابقه، استعارهای بینقص از جوامع مبتنی بر عملکرد است؛ جایی که ارزش فرد نه بر اساس ذات او، بلکه بر اساس خروجی مداوم و قابل اندازهگیری او تعریف میشود.

یکی از نکات فیلم «ریتم کند» آن است. اما در نگاهی عمیقتر، این ریتم کند یک نقص نیست، بلکه یک بیانیهی هنری آگاهانه است. این کندی، نه از روی ناتوانی در روایت پرشتاب، بلکه از روی درک عمیق از وضعیت شخصیتها انتخاب شده است. ریتم فیلم آینهی خستگی فیزیکی و فرسایش روانی شرکتکنندگان است؛ تلاشی برای انتقال حس «بینهایت بودن جاده» به تماشاگر. در سینمای تجاری، جلوه متنوع و رنگارنگ خواسته میشود، اما The Long Walk از این قاعده پیروی نمیکند. در عوض، با تکرار سکانسهای راه رفتن، نوشیدن آب و دریافت هشدارها، یک حالت خلسهمانند ایجاد میکند که تماشاگر را وادار به تعمق میکند. این تکرار، همانند یک ریتم موسیقی مینیمالیستی، اثر خود را به آرامی بر روح مینشاند. فیلم به جای سرگرم کردن لحظهای، بر «باقی نگه داشتن» توجه مخاطب متمرکز است، که چالشی بسیار بزرگتر است و کارگردان در انتقال این حس موفق عمل کرده است. البته همین نکته کافی است تا مخاطبی از این فیلم زده شود و به دلیل ریتم کند آن و صحنههای بعضاً خسته کننده، فیلم را ترک کند.
این رویکرد در طراحی صحنه نیز منعکس شده است. محیط بازی همان جاده است؛ سازهها تغییر میکنند، اما ساختار اجباری باقی میماند. سادگی طراحی صحنه و محیط اطراف، عامدانه بوده تا توجه تماشاگر را از جلوههای ویژه یا محیط پر زرق و برق به رنج درونی شخصیتها معطوف کند. این مینیمالیسم بصری، قدرت بیشتری نسبت به تزئینات اضافی دارد و بیتفاوتی سیستم مرکزی را به شکلی موثر القا میکند.

فیلم از منظر مضمونی، ارتباط تنگاتنگی با تحلیلهای هستیشناختی دارد. شرکتکنندگان در یک دوراهی اخلاقی گرفتارند؛ آنها میدانند که هدف نهایی (زنده ماندن برای اجرای قانون دور بعدی) پوچ است، اما برای تداوم حیات در آن سیستم، باید این پوچی را با جدیت تمام بپذیرند و به آن عمل کنند. این تعارض میان آگاهی به پوچی و اجبار به پذیرش آن، سنگینترین بار روانی فیلم را تشکیل میدهد. در بُعد فنی، استفاده از نورپردازی خوب است. در روزهای آفتابی، سایههای تند بر مسیر، نمادی از قطعیت سرنوشت هستند؛ نوری بیرحمانه که هیچ جایی برای پنهان شدن باقی نمیگذارد و حقیقت عریان مسابقه را آشکار میسازد. در شب، زمانی که تنها نور چراغهای اسکورت دیده میشود، این نور تبدیل به یک سیستم نظارتی مطلق میشود که تاریکی بیرون را، نمادی از آیندهای نامعلوم و تهی، تقویت میکند. این استفاده هنرمندانه از تضادهای نوری، مفهوم سیستم نظارتی و سرکوب روحی را به درستی تصویر میکشد، هرچند برخی منتقدان ممکن است این سادگی تصویربرداری را ضعف بدانند، اما این سادگی کاملاً در خدمت روایت فلسفی اثر است.

از منظر تکنیک فیلمسازی، این اثر یک مطالعه موردی در مورد فضای محدود سینمایی است، هرچند که فضای بیرون در حال تغییر است. جاده بیپایان به عنوان یک فضای محدود ذهنی عمل میکند. یکی از پیچیدهترین جنبههای فیلم، شخصیتپردازی است. در حالی که شخصیت اصلی و تعداد معدودی از همراهان اصلیاش، عمق قابل توجهی پیدا میکنند و رنجهایشان ملموس میشود، بسیاری از دهها شرکتکنندهی دیگر، عمداً به تیپهای سادهای تقلیل یافتهاند. این انتقاد، هرچند وارد است، اما باید در چارچوب فلسفهی فیلم دیده شود. این سطحینگری در شخصیتپردازی کاراکترهای فرعی، میتواند به عنوان یک تمثیل قدرتمند از «کمارزش شدن جان انسانها» در سیستمی عملگرا تفسیر شود؛ جایی که افراد نه به خاطر هویتشان، بلکه به دلیل نقششان در حفظ ساختار مسابقه دیده میشوند. مرگهای متوالی آنها، اگرچه ممکن است تأثیر عاطفی مورد نظر را در لحظه نرساند، اما به طور جمعی، حجم بیرحمی سیستم را به شکلی ملموستر به بیننده منتقل میکند. دوستیهایی که شکل میگیرد و شکسته شدن آنها توسط منطق بازی (زیرا نجات دیگری مساوی با خودکشی است)، به خوبی نشان میدهد که چگونه سیستم، روابط انسانی را نیز قربانی کارایی خود میکند.
بهترین و تأثیرگذارترین بخش فیلم، دقایق پایانی و نحوهی جمعبندی اثر است. پایانبندی The Long Walk، کلیشههای رایج در ژانر دیستوپیایی را میشکند و در عین حال، بهترین و درستترین شکل ممکن برای جمعبندی این داستان منحصر به فرد است. این پایان، علیرغم تلخی ذاتیاش، حس رضایت هنری را در بیننده ایجاد میکند؛ رضایتی که از درک کامل منطق اثر نشأت میگیرد، نه از یک پیروزی ساده و کلیشهای. این پایان تأکید میکند که در این جهان، «پیروزی» تنها به معنای ادامهی بازی برای مدت طولانیتر است، نه رهایی کامل.

The Long Walk یک اثر سینمایی هوشمندانه و قابل تأمل است که از یک ایدهی ادبی قدرتمند بهره میبرد. این فیلم نیازمند بینندهای است که بتواند از نیاز به سرعت و جلوههای پر زرق و برق دوری کند و در ریتم متفکرانهی آن غرق شود. با وجود چالشهایی در حفظ کشش روایی در میانه راه، فیلم در انتقال مفاهیم سنگین هستیشناختی، انتقاد اجتماعی از فرهنگ عملکردگرایی، و تصویرسازی رابطهی فرد با سیستم، عملکردی درخشان دارد. بازیهای اصلی در سطح بسیار بالایی قرار دارند و توانستهاند بار سنگین روانشناختی نقشهای خود را به دوش بکشند. این فیلم بیش از آنکه یک سرگرمی صرف باشد، یک مطالعهی موردی در باب محدودیتهای سینمایی، محدودیتهای روانی و نهایت پایداری انسان در برابر پوچی اجباری است. وفاداری آن به روح بدبینانهی کینگ ستودنی است و به همین دلیل، این فیلم ارزش تماشا را دارد و میتواند در زمرهی آثار نسبتاً خوب سینمای ویرانشهر باقی بماند. هر چند که نمیتوان ضعفهایی از جمله ریتم کند و ایراد در شخصیت پردازی برخی کاراکترها را نادیده گرفت. اما این فیلم میتواند یک تجربهی متفاوت و البته جذاب باشد.
امتیاز نویسنده به فیلم: ۷ از ۱۰
منبع | گیمفا




