Warning: A non-numeric value encountered in /home/teenti/public_html/wp-content/themes/jannah/inc/custom-styles.php on line 1518
راز موفقیت جهان The Conjuring چیست؟ - تین و تیتر
آخرین اخبار

راز موفقیت جهان The Conjuring چیست؟

در دنیای سینما که اغلب با تکرار و فرسودگی دست‌وپنجه نرم می‌کند، ظهور یک فرنچایز موفق که بتواند برای بیش از یک دهه تماشاگران را به سالن‌های تاریک سینما بکشاند، پدیده‌ای قابل تأمل است. فرنچایز «احضار» یا The Conjuring از سال ۲۰۱۳ با فیلمی به همین نام ساخته جیمز وان، خود را به عنوان یکی از ماندگارترین و پرسودترین مجموعه‌های تاریخ سینمای وحشت تثبیت کرده است. اما آنچه این دنیای سینمایی را از دیگران متمایز می‌کند، نه صرفاً موفقیت تجاری آن، که ساختار هوشمندانه، بازیابی حس نوستالژی برای وحشت کلاسیک و البته ادعای جسورانه «الهام گرفته از وقایع واقعی» است؛ ادعایی که خود به تنهایی منبعی بی‌پایان برای جذابیت و همین‌طور انتقاد بوده است.

این موفقیت چشمگیر تنها به جذابیت ذاتی داستان‌های ماوراءالطبیعه محدود نمی‌شود، بلکه حاصل یک استراتژی حساب‌شده در تولید، بازاریابی و مدیریت خلاقانه یک جهان داستانی است. فرنچایز احضار نشان داده که چگونه می‌توان با درک صحیح از ذائقه مخاطب و احترام به هوش او، حتی در شلوغ‌ترین و رقابتی‌ترین ژانر سینمایی نیز درخشید و یک امپراتوری سودآور خلق کرد.

این فرنچایز به‌صورت هوشمندانه‌ای بر دو ستون اصلی استوار شده است. نخست، مجموعه فیلم‌های اصلی که بر دو شخصیت محوری و واقعی، «اد و لورن وارن» (با بازی خاطره‌انگیز پاتریک ویلسون و ورا فارمیگا) متمرکز است. این دو، ما را به دنیای شکارچیان ارواح و محققان ماوراءالطبیعه می‌برند؛ افرادی که خود را وقف کمک به خانواده‌های تسخیرشده توسط نیروهای شیطانی کرده‌اند. دوم، مجموعه‌ای از فیلم‌های اسپین‌آف که بر اساس پرونده‌های موجود در موزه عجایب وارن‌ها ساخته شده‌اند و به ارواح، دیوها و موجودات شروری می‌پردازند که این دو در طول حرفه‌ی طولانی خود با آن‌ها روبرو شده‌اند. این ساختار دوگانه به دنیای The Conjuring اجازه داده تا هم خط داستانی اصلی و شخصیت‌های محبوب خود را حفظ کند و هم با گسترش دادن دنیا و معرفی شروران جدید، مخاطبان را کنجکاو و مشتاق نگاه دارد.

بازگشت به ریشه‌ها: زیبایی‌شناسی وحشت کلاسیک

معامله با شیطان راز موفقیت جهان the conjuring چیست

جیمز وان، کارگردان فیلم اول احضار، در این اثر یک مانیفست سینمایی ارائه داد که نشان می‌داد وحشت نیازی به اتکای صرف به صحنه‌های خونین و افراط در جلوه‌های بصری کامپیوتری ندارد. او با احترام به سینمای وحشت دهه‌های ۷۰ و ۸۰، به سراغ «ترس از نادیده‌ها» رفت. فیلم‌نامه‌ی The Conjuring بر پایه‌ی ایجاد تعلیق، استفاده‌ی استادانه از سکوت و صداهای غیرمنتظره، و صحنه‌پردازی تاریک و پرابهام استوار بود. دوربین در خانه‌ی خانواده اولین فیلم احضار، همانند چشمی کنجکاو در تاریکی می‌چرخید و به بیننده اجازه می‌داد ترس را در ذهن خودش بسازد. این رویکرد، یادآور شاهکارهایی چون «جن‌گیر» (The Exorcist) اثر ویلیام فریدکین و دیگر آثار شاخص سینمای وحشت بود.

نقش اد و لورن وارن در این میان، فراتر از دو شخصیت معمولی بود. آن‌ها به نوعی قهرمانان معنوی و نماد ایمان در برابر شرارت مطلق بودند. پاتریک ویلسون با ظرافتی مثال‌زدنی، اد را به عنوان مردی عمل‌گرا، مصمم و در عین حال عمیقاً باورمند به کارش به تصویر کشید. در مقابل، ورا فارمیگا در نقش لورن، درخششی به‌یادماندنی داشت. بازی او از لورن وارن، زنی با توانایی‌های روان‌گرایی که رنج ناشی از دیدن ارواح و موجودات شرور را بر دوش می‌کشد، به یکی از عمیق‌ترین و انسانی‌ترین شخصیت‌های سینمای وحشت تبدیل شد. رابطه‌ی عاشقانه و پراحترام این دو، هسته‌ی عاطفی فیلم‌های اصلی را تشکیل می‌داد و به داستان‌های ماوراءالطبیعه بُعدی انسانی و قابل لمس می‌بخشید.

شاید یکی از عمیق‌ترین دلایل محبوبیت این دو شخصیت، نقش آن‌ها به عنوان سپر ایمان در برابر تاریکی باشد. در دنیایی که توسط نیروهای نامعلوم و شیطانی تهدید می‌شود، اد و لورن وارن تنها شکارچی ارواح نیستند؛ آن‌ها نماد امید و تاب‌آوری هستند. رابطه مستحکم و عاشقانه آن‌ها یک پناهگاه عاطفی در دل هراس فیلم ایجاد می‌کند و به تماشاگر این اطمینان را می‌دهد که حتی در تاریک‌ترین لحظات، نورهایی برای مقابله وجود دارند. این بُعد انسانی، پلی است که مخاطب را به طور احساسی با داستان پیوند می‌زند.

بنابراین این وفاداری به اصول کلاسیک، یک اعتبار سینمایی برای فرنچایز به ارمغان آورد که آن را از رقبای متکی بر گرافیک کامپیوتری و صحنه‌های افراطی خونریزی متمایز کرد. وان و تیمش به وضوح درک کرده بودند که ترسی که در ذهن مخاطب ریشه بدواند، ماندگارتر و مؤثرتر از ترسی است که تنها از طریق شوک بصری القا می‌شود. این رویکرد، نه تنها هواداران پر و پا قرص سینمای وحشت قدیم را جذب کرد، بلکه نسل جدیدی را نیز با لذت ترس روان‌شناختی و خالص آشنا ساخت.

جهان‌گستری و خطرات آن: تولد یک جهان سینمایی

معامله با شیطان راز موفقیت جهان the conjuring چیست

موفقیت چشمگیر اولین فیلم، استودیوهای برادران وارنر را بر آن داشت تا از این فرصت برای خلق یک «جهان سینمایی» به سبک دنیای سینمایی مارول، اما در ژانر وحشت استفاده کنند. این امر منجر به تولد «دنیای سینمایی احضار» (The Conjuring Universe) شد. اولین اسپین‌آف با عنوان «آنابل» Annabelle در سال ۲۰۱۴ روی پرده رفت و به عروسک شیطانی‌ای پرداخت که در فیلم اول احضار به آن اشاره شده بود. اگرچه این فیلم با استقبال گرم منتقدان روبرو نشد، اما موفقیت مالی آن مسیر را برای گسترش بیشتر جهان هموار کرد.

اما خلق یک جهان سینمایی در ژانر وحشت، چالشی منحصر به فرد داشت. برخلاف ابرقهرمانی‌ها که داستانشان در دنیایی رنگارنگ و پر از اکشن رخ می‌دهد، دنیای احضار باید حس وهم‌آلود، محصورکننده و شخصی خود را حفظ می‌کرد. خطر اصلی این بود که گسترش بیش از حد، به عادی‌سازی ترس بینجامد و از هیبت شروران اصلی بکاهد. اینکه یک عروسک (آنابل) یا یک راهبه می‌توانند ستاره فیلم خود شوند، آزمونی بود برای مدیریت دقیق کمیک و ترس تا تعادل جهان از بین نرود.

سپس نوبت به The Conjuring 2 در سال ۲۰۱۶ رسید که این بار به پرونده‌ی معروف «ارواح خبیث انفیلد» (The Enfield Poltergeist) پرداخت. جیمز وان بار دیگر کارگردانی را بر عهده گرفت و با مهارت بیشتری از تکنیک‌هایش استفاده کرد. صحنه‌ی وحشتناک بازی با سایه و ارواح عجیب در اتاق پذیرایی در حالی که از تلویزیون صدای «روکو» می‌آید، به یکی از به‌یادماندنی‌ترین صحنه‌های وحشت در سینمای مدرن تبدیل شد. این فیلم همچنین با معرفی «شیطانی» به نام «راهبه» (The Nun)، زمینه‌ساز اسپین‌آف بعدی شد. در ادامه، شاهد فیلم‌هایی مانند The Conjuring: The Devil Made Me Do It که به پرونده‌ی قتل معروف «آرن شاین» می‌پرداخت، و اسپین‌آف‌های دیگری چون «راهبه» (The Nun) و (The Curse of La Llorona) بودیم. هر کدام از این فیلم‌ها سعی کردند قطعه‌ای از پازل بزرگ‌تر این دنیای مشترک را کامل کنند و اغلب با فلش‌بک یا ارجاع به وقایع فیلم‌های دیگر، برای هواداران پروپاقرص لذت مضاعف ایجاد نمایند.

سایه‌ی حقیقت: طنزی تلخ در پسِ پرده

معامله با شیطان راز موفقیت جهان the conjuring چیست

اما یکی از بحث‌برانگیزترین جنبه‌های این فرنچایز، همان عبارت معروف «الهام‌گرفته از وقایع واقعی» است که در ابتدای هر فیلم می‌آید. اد و لورن وارن، شخصیت‌های حقیقی بودند که ادعا می‌کردند در طول زندگی حرفه‌ای خود با هزاران پرونده‌ی ماوراءالطبیعه روبرو شده‌اند. با این حال، بسیاری از مورخان و منتقدان، اعتبار ادعاهای آن‌ها را به شدت زیر سؤال برده‌اند. پرونده‌ی معروف خانه‌ی پرون، که اساس فیلم اول احضار بود، توسط بسیاری یک شوخی بزرگ و ساخته‌ی ذهن فرزندان خانواده توصیف شده است. پرونده‌ی راهبه شیطانی یا همان والاک نیز با شک و تردیدهای فراوانی روبرو بوده است.

در اینجاست که نقش سینما به عنوان یک رسانه‌ی قصه‌گو به زیبایی خودنمایی می‌کند. فیلم‌سازان دنیای احضار، با آگاهی کامل از این شک‌ها، از این ابهام به نفع خود استفاده کرده‌اند. آن‌ها داستان‌هایی سرراست، پُرکشش و بسیار هالیوودی را بر بستری از «احتمال» حقیقی بودن بنا نهاده‌اند. این کار نه‌تنها بر هیجان داستان می‌افزاید، بلکه باعث می‌شود تماشاگر حتی پس از خروج از سینما نیز با این سؤال درگیر باشد که «آیا واقعاً چنین چیزی ممکن است رخ داده باشد؟». این درگیری ذهنی، بخشی از موفقیت فرمول The Conjuring است. با این حال، نمی‌توان از نقد اخلاقی این رویکرد چشم‌پوشی کرد؛ چرا که این فیلم‌ها رنج واقعی خانواده‌هایی را که ادعا می‌کنند قربانی چنین وقایعی شده‌اند، به یک کالای تجاری پرسود تبدیل کرده‌اند.

این تقابل میان واقعیت و افسانه، خود به بخشی از داستان بزرگتر فرنچایز تبدیل شده است. فیلم‌سازان هوشمندانه از این شکاف به عنوان یک فاصله انتقادی استفاده می‌کنند که به تماشاگر اجازه می‌دهد همزمان که در حال لذت بردن از یک اثر داستانی است، نسبت به ادعاهایش موضعی آگاهانه داشته باشد. این امر، تجربه تماشای فیلم را از یک پذیرش ساده، به یک تعامل فعال و دوسویه ارتقا می‌دهد. با این حال، این موفقیت، بار مسئولیت اخلاقی سنگین‌تری را نیز بر دوش سازندگان می‌گذارد تا مرز بین سرگرمی و تحریف رنج واقعی افراد را به درستی مدیریت کنند.

فراز و نشیب‌های یک امپراتوری: از اوج تا حضیض

معامله با شیطان راز موفقیت جهان the conjuring چیست

مانند هر فرنچایز بزرگی، دنیای احضار نیز با فراز و نشیب‌های کیفی روبرو بوده است. فیلم اصلی The Conjuring و دنباله‌ی آن توسط بسیاری از منتقدان، از جمله خود من، به عنوان نمونه‌های درخشان ژانر وحشت مورد تحسین قرار گرفته‌اند. این فیلم‌ها تنها به دنبال ترساندن مخاطب نیستند، بلکه داستان‌سرایی محکمی دارند، به شخصیت‌پردازی اهمیت می‌دهند و فضاسازی در آن‌ها حرف اول را می‌زند. اما در میان اسپین‌آف‌ها، شاهد افت‌های قابل توجهی بوده‌ایم. فیلم‌هایی مانند Annabelle: Creation که توسط دیوید اف. سندبرگ کارگردانی شد، توانست با بازگشت به اصول اولیه‌ی ترس روان‌شناختی، تحسین‌ها را برانگیزد. در مقابل، فیلم‌هایی مانند The Conjuring: The Devil Made Me Do It که مایکل چاوز کارگردانی آن را بر عهده داشت، به نظر بسیاری از منتقدان و هواداران، از جمله من، نتوانست انتظارات را برآورده کند. این فیلم با دور شدن از فرمول ترس مبتنی بر خانه‌ی تسخیرشده و رفتن به سمت یک تریلر جنایی، بخشی از هویت خود را از دست داد و بیش از حد به جلوه‌های بصری افراطی و صحنه‌های اکشن متوسل شد.

این نوسان کیفی را می‌توان به قانون کاهش بازده در جهان‌های سینمایی تعبیر کرد. زمانی که هسته اصلی داستان (داستان وارن‌ها) به تدریج گسترده می‌شود، تمرکز و انرژی خلاقه نیز بین پروژه‌های متعدد پخش می‌شود. فیلم‌های ضعیف‌تر عموماً آنهایی هستند که فراموش می‌کنند راز موفقیت فرنچایز، ترس از نادیده‌ها و قدرت تخیل مخاطب بوده است و به جای آن، بر نمایش بی‌پروای موجود شرور و اکشن‌های پیش پا افتاده تکیه می‌کنند. این امر نشان می‌دهد که حتی موفق‌ترین فرمول‌ها نیز در برابر وسوسه تکرار بی‌روح مصون نیستند.

فیلم «راهبه» نیز با وجود موفقیت مالی، به دلیل تکیه‌ی بیش از حد بر جامپ اسکرها (صحنه‌های ترسناک ناگهانی) و فقدان عمق داستانی مورد نقد قرار گرفت. این افت‌وخیزها نشان می‌دهد که حفظ کیفیت در یک جهان سینمایی در حال گسترش چقدر دشوار است و چگونه وسوسه‌ی سودآوری سریع می‌تواند به خلاقیت اصلی آسیب بزند.

پایان یا آغازی دیگر؟ آینده دنیای احضار

the conjuring universe secret success

با اعلام فیلم «احضار: آخرین آیین» (The Conjuring: The Last Rites) به عنوان آخرین فصل از سه‌گانه اصلی، به نظر می‌رسید این سفر پر فراز و نشیب به پایان خود نزدیک می‌شود. اما موفقیت مالی خیره‌کننده این فیلم که بزرگترین افتتاحیه جهانی تاریخ سینمای وحشت را به خود اختصاص داد، همه محاسبات را بر هم زد. در دنیای سینما، پول اغلب آخرین حرف را می‌زند و به نظر می‌رسد استودیوها به این زودی‌ها قصد خداحافظی با این گنجینه سودآور را ندارند.

بنابراین، آنچه به عنوان پایان معرفی شد، احتمالاً تنها پایان یک فصل است. چه با ادامه ماجراهای وارن‌ها در قالب فیلم‌های جدید، چه با ساخت اسپین‌آف‌های بیشتر بر اساس موجودات شرور تازه‌وارد به موزه عجایب وارن‌ها (مانند شیطاین مختلفی که در فیلم‌های اخیر معرفی شدند) و چه حتی با بازگشت به گذشته و روایت جوانی این دو، آینده دنیای احضار همچنان روشن به نظر می‌رسد.

آینده این دنیای سینمایی احتمالاً بر سه محور خواهد چرخید: نخست، کشف گذشته اسرارآمیز سایر شروران، مانند تاریخچه کامل راهبه یا خاستگاه آنابل. دوم، تقلید از فرمول موفق بازی در تاریکی و معرفی شروران جدید با قوانین وحشت منحصر به فرد. و سوم، که پرریسک‌ترین است، ادامه دنیای احضار بدون حضور محوری جیمز وان و بازیگران اصلی. موفقیت در این مسیر نیازمند بازگشت به ریشه‌ها و احترام به هوشیاری مخاطبانی است که این فرنچایز را به اوج رساندند.

حرف آخر: میراث یک فرنچایز

معامله با شیطان راز موفقیت جهان the conjuring چیست

فرنچایز احضار، با همه نقاط قوت و ضعفش، تأثیری انکارناپذیر بر سینمای وحشت قرن بیست و یکم گذاشته است. این مجموعه ثابت کرد که تماشاگران هنوز هم برای داستان‌های ترسناک با ساختار کلاسیک، شخصیت‌های باورپذیر و تعلیقی حساب‌شده ارزش قائل هستند. این فرنچایز احترام عمیقی به تاریخچه ژانر وحشت دارد و در عین حال، با خلق یک جهان به هم پیوسته، فرمولی مدرن را به آن اضافه کرده است. شاید بزرگترین دستاورد احضار، احیای ژانر وحشت در جریان اصلی سینما و معرفی آن به نسل جدیدی از تماشاگران باشد. این فیلم‌ها به ما یادآوری می‌کنند که ترسناک بودن به معنای فاقد عمق بودن نیست و حتی در یک فیلم ترسناک تجاری نیز می‌توان برای شخصیت‌ها و احساسات آن‌ها ارزش قائل شد. در نهایت، دنیای The Conjuring مانند یک کارناوال شبح‌وار و جذاب است که ما را به درون تاریکی می‌کشاند، می‌ترساند، اما در نهایت این قهرمانان ما، اد و لورن وارن هستند که با نور ایمان و شجاعت خود، راه بازگشت به روشنایی را به ما نشان می‌دهند. و در دنیای پرآشوب امروز، شاید این دقیقاً همان چیزی باشد که ما به دنبال آن هستیم.

منبع | گیمفا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا