با این همه تفاوتهای زن و مرد آیا میتوان زندگی مشترک داشت؟

تفاوتهای شخصیتی و جنسیتی زن و مرد اجتنابناپذیر است، اما این تفاوتها ارزش یا توانایی زندگی مشترک را تعیین نمیکنند. با شناخت و پذیرش این تفاوتها، تبادل دیدگاهها و تمرکز بر رشد و تغییر شخصی، زوجین میتوانند تعارضها را کاهش داده و هماهنگی، صمیمیت و عشق را در زندگی مشترک حفظ کنند. ازدواج فرصتی برای تعامل، یادگیری و رشد متقابل است، نه صرفاً اجرای وظایف روزمره.
تفاوتهای شخصیتی و جنسیتی زن و مرد اجتنابناپذیر است، اما این تفاوتها ارزش یا توانایی زندگی مشترک را تعیین نمیکنند. با شناخت و پذیرش این تفاوتها، تبادل دیدگاهها و تمرکز بر رشد و تغییر شخصی، زوجین میتوانند تعارضها را کاهش داده و هماهنگی، صمیمیت و عشق را در زندگی مشترک حفظ کنند. ازدواج فرصتی برای تعامل، یادگیری و رشد متقابل است، نه صرفاً اجرای وظایف روزمره.
به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، حجت الاسلام و المسلمین رضا یوسف زاده، کارشناس و مشاوره خانواده و ازدواج، در یکی از سخنرانی ها به پرسش و پاسخی در موضوعات «مدیریت ازدواج، فرزندپروری و روابط عاطفی خانواده» پرداخت که تقدیم شما فرهیختگان می شود.
* محورهای اصلی این پرسش و پاسخ
۱. شناخت و مدیریت تفاوتهای شخصیتی برای زندگی مشترک هماهنگ
۲. تربیت کودک لجباز با روش علمی و آرامش خانواده
۳. مدیریت توجه همسر و تعادل زندگی زوجی پرمشغله
۴. بازگرداندن شور و عشق ازدواج پس از سالها روزمرگی
۵. مدیریت فشار اجتماعی ازدواج با استراتژی درونی و بیرونی
۶. شناخت خود و همسر برای حفظ عشق و نزدیکی در زندگی مشترک
بسم الله الرحمن الرحیم؛ تجربه نشان میدهد که غالباً تفاوتهای شخصیتی بر تفاوتهای فرهنگی غلبه میکنند.
بنابر روایت حوزه، در اینجا تنها به چند ویژگی شخصیتی اشاره میکنیم، زیرا هدف ما نشان دادن وجود این تفاوتها و نحوه مدیریت آنهاست، نه بررسی جامع تمام ویژگیها.
یکی از مهمترین لایهها، تفاوتهای جنسیتی است. برخی ویژگیها در مردان بیشتر مشاهده میشود و برخی در زنان.
نکتهای که باید به آن توجه کنیم این است که تفاوتها ملاک ارزش نیستند؛ بلکه مهم این است که چگونه با این تفاوتها تعامل و مدیریت کنیم.
همچنین اگر گفته شود مثلاً مردان ویژگی خاصی دارند، ولی مردی آن ویژگی را کمتر دارد یا ندارد، این به معنای مشکل شخصیتی نیست.
در اینجا تفاوت شخصیتی غالب بر تفاوت جنسیتی است و هدف ما تبدیل این تفاوتها به فرصت برای بهبود رابطه، نه تهدید.
* زن و مرد باید اطلاعات و دیدگاههای خود را با یکدیگر به اشتراک بگذارند
در بعد شناختی، معمولاً مشاهده میکنیم که مردان دید کلنگر دارند و به کلیت مسائل و اهداف بلندمدت توجه میکنند، در حالی که زنان به جزئیات دقت بیشتری دارند و ظرافتها را بهتر مشاهده میکنند.
این تفاوت در ظاهر و رفتارهای روزمره نیز قابل مشاهده است: زنان معمولاً ظریفتر و مردان زمختتر هستند.
به عنوان مثال، در یک میز غذا، مردان هدفمند عمل میکنند و تمرکزشان بر خوردن غذا و سیر شدن است، اما زنان علاوه بر خوردن، به چیدمان سفره و زیبایی آن نیز توجه میکنند.
اگر این تفاوت درک نشود، ممکن است سوءتفاهم ایجاد شود؛ مثلاً مرد میگوید «غذا بخوریم»، اما زن هنوز مشغول مرتب کردن جزئیات سفره است.
مثالی دیگر در تعاملات اجتماعی است؛ بعد از یک مهمانی، زن ممکن است بخواهد تمام جزئیات گفتوگوها، حوادث و اتفاقات محیط را بازگو کند، در حالی که مرد تنها کلیت موضوع را به یاد میآورد و جزئیات را کمتر پردازش میکند.
این تفاوت در پردازش اطلاعات، که میتوان آن را مانند یک رادار برای زنان و دید کلان برای مردان تشبیه کرد، میتواند اگر به درستی مدیریت شود، به هماهنگی و تصمیمگیری بهتر منجر شود.
در فرآیند تصمیمگیری، زنان به جزئیات توجه بیشتری دارند و این ممکن است باعث شود تصمیمگیری برایشان دشوارتر باشد، اما مردان به نتیجه نهایی و هدف بلندمدت توجه دارند و میتوانند سریعتر تصمیم بگیرند.
هنگامی که این دو دیدگاه با هم ترکیب شود و اطلاعات و دیدگاههای خود را با یکدیگر به اشتراک بگذارند، تصمیمگیری جامع و مؤثری شکل میگیرد و از تعارض و کشمکش جلوگیری میشود.
در محل کار نیز این مدل پذیرفته شده است؛ افرادی که توانایی تفکر کلنگر و برنامهریزی دارند، نقش استراتژیست و برنامهریز را بر عهده میگیرند و افرادی که استعداد اجرای سریع دارند، مسئولیت عملیاتی را بر عهده میگیرند.
اگر این دو نوع فرد با هم در تضاد باشند، احتمال بروز شکست و نابودی پروژه وجود دارد، اما اگر یکدیگر را درک کنند و با هم هماهنگ باشند، موفقیت و نتیجه مثبت حاصل میشود.
بنابراین، وقتی زن و مرد یکدیگر را میشناسند، تفاوتها را میپذیرند و هماهنگ عمل میکنند، نه تنها تعارض کاهش مییابد، بلکه درون خانه معجزهای از هماهنگی، صمیمیت و بهرهوری رخ میدهد.
قرآن نیز بر این موضوع تأکید دارد: «شما با هم متفاوتید»، و اگر این تفاوتها شناخته و مدیریت شوند، نتیجهای بسیار سازنده و مثبت در زندگی مشترک حاصل خواهد شد.
* سؤالات مخاطبین:
* پسر هفتسالهام بسیار لجباز و نافرمان است و تقریباً در همه کارها، از لباس پوشیدن و غذا خوردن تا خوابیدن، برعکس دستوراتم عمل میکند. نه تنبیه و دعوا مؤثر است و نه تشویق و جایزه جذابیتی دارد. احساس میکنم کنترل اوضاع از دستم خارج شده و مدام فریاد میزنم. چه راهکار عملی و علمی وجود دارد؟
این مسئله را باید از دو بُعد بررسی کنیم:
یکی محیط و روابط خانوادگی
و دیگری ویژگیهای شخصیتی مادر.
نخست از بعد محیط خانوادگی آغاز کنیم. در روایات آمده است:« الولد الصالح ریحانه من ریاحین الجنه؛ فرزند نیک همچون گُلی از گلهای بهشت است».
این تشبیه بسیار دقیق است. همانطور که گل برای رشد نیاز به خاک خوب، آب مناسب و نور کافی دارد، فرزندان نیز در بستری مشابه رشد میکنند.
خاک همان روابط پدر و مادر است؛ اگر رابطه زن و شوهر پرتنش، پر استرس یا خشن باشد، فضای خانه مانند خاک نامناسبی خواهد بود که نمیتوان در آن گل سالمی پرورش داد.
خانه را میتوان به آکواریوم تشبیه کرد؛ اگر آب خیلی سرد یا خیلی گرم شود، ماهیهای کوچکتر سریعتر آسیب میبینند.
کودکان نیز در چنین فضایی زودتر از همه دچار تنش و آشفتگی میشوند. به همین دلیل است که گفته میشود مهمترین اصل تربیت فرزند، بهبود رابطه پدر و مادر است.
اگر این رابطه سرد، پرخاشگرانه یا آمیخته با تعارض باشد، بهطور مستقیم در رفتار فرزند بازتاب پیدا میکند.
هیچ گُلی در خاک شورهزار رشد نمیکند؛ همانگونه که هیچ کودکی در محیطی پر از نزاع و استرس نمیتواند آرام و متعادل باشد.
در روایات آمده است که از حقوق فرزند این است که پدر به مادر او احترام بگذارد و او را خوشحال کند، و مادر نیز نسبت به پدر چنین رفتاری داشته باشد.
دقت کنید؛ روایت بهصراحت میگوید «حق فرزند» است، زیرا تأثیر مستقیم این رابطه به کودک منتقل میشود.
پس اگر پدر و مادر با هم دعوا کنند، برای کودک چیزی جز تجربه «جنگ جهانی» در جهان کوچک او معنا ندارد. طبیعی است که نتیجه آن لجبازی، نافرمانی و بروز رفتارهای اضطرابی خواهد بود.
اما بُعد دوم، ویژگیهای شخصیتی خود مادر است. بسیاری از والدین زمانی احساس میکنند کنترلشان را بر فرزند از دست دادهاند که میخواهند او را بهطور کامل تحت سلطه بگیرند.
در حالی که تربیت فرزند، کار یک سفالگر نیست که هر طور خواست ظرف را شکل دهد؛ تربیت بیشتر شبیه باغبانی است. شما تنها باید شرایط را برای رشد فراهم کنید:
آب کافی: یعنی محبت به فرزند.
نور کافی: یعنی دادن فرصت انتخاب، آزادی نسبی و امکان تجربه.
خاک مناسب: یعنی رابطه سالم و آرام بین والدین.
اگر این سه عامل بهدرستی تنظیم شود، کودک شما رفتاری متعادلتر نشان خواهد داد. در غیر این صورت، سختگیری یا تلاش برای کنترل مستقیم، تنها باعث افزایش مقاومت و لجبازی او میشود.
به بیان ساده، راهکار عملی این است: به جای آنکه انرژی خود را صرف دستور دادن و فریاد زدن کنید، روی ایجاد فضای آرام، رابطه محبتآمیز با همسرتان و دادن حق انتخابهای کوچک به فرزندتان متمرکز شوید.
اگر این بسترها فراهم شود، بسیاری از مشکلات رفتاری کودک بهتدریج کاهش خواهد یافت.
* من از صبح تا شب کار میکنم و از نظر مالی چیزی کم نگذاشتهام، اما همسرم بارها از من گله کرده که به او توجه نمیکنم و وقت نمیگذارم. وقتی از سر کار خسته برمیگردم یا آخر هفته استراحت میکنم، میگوید توجه کافی به او ندارم. چگونه میتوانم این موقعیت را مدیریت کنم؟
صدای این مخاطب گرامی، صدای بسیاری از مردان مسئول و سختکوش در جامعه است. این مردان، هم در ایران و هم در جهان، برای رفاه خانواده خود تلاش و جهاد میکنند و باور دارند که فداکاریشان بلندترین فریاد «دوستت دارم» را به خانواده میرساند.
میفهمم که این خستگی را تجربه میکنید. انگار شما ناخدای یک کشتی در دریایی طوفانی هستید و بعد از یک روز پر از فشار، دنبال یک بندرگاه امن برای استراحت میگردید، نه طوفان جدید.
یکی از تفاوتهای اساسی بین زنان و مردان، نحوه درک آنها از خانه است: مردان خانه را بندرگاه امنی برای استراحت میدانند، در حالی که زنان خانه را محل فعال برای زندگی، ایفای نقش و انجام تکالیف میدانند.
مرد میگوید: «نقش من بیرون از خانه است؛ آن را انجام میدهم، حالا میآیم استراحت کنم.» و زن میگوید: «الان که تو خانه هستی، باید نقشهای خانه را انجام دهی و به من توجه کنی.»
مسئله اصلی این است که اگر ظرایف ارتباطی مدیریت شود، زن و مرد زبان یکدیگر را بهتر میفهمند.
زنان حق دارند آخر هفته به تفریح و استراحت نیاز داشته باشند، اما مرد هم باید توجه کند که همسرش تمام روز در خانه و با فرزندان مشغول است و طبیعی است که نیاز به توجه دارد.
وقتی همسر نیازش را به شکل اعتراض بیان میکند، مثلاً میگوید «به من توجه نمیکنی»، این یک علامت نیاز است، نه حمله.
روانشناسان این نوع اعتراضها را «غرهای عاشقانه» مینامند؛ یعنی: «من به تو نیاز دارم، به من توجه کن.»
برای درک بهتر، بهتر است زنان با فن و ادب ابراز نیاز کنند. مثلاً به جای گفتن «چرا به من توجه نمیکنی؟»، بگویند: «به توجهت نیاز دارم.» این جمله مرد را تشویق میکند که احساس کند مفید است و میتواند کاری برای خانواده انجام دهد. اگر مرد حس کند کافی نیست، از خانه فاصله میگیرد و انگیزه خود را از دست میدهد.
مردان نیاز دارند که احساس کنند به درد میخورند، مؤثر هستند و مورد قدردانی قرار میگیرند.
بنابراین، روش درخواست بسیار مهم است. به جای اعتراض و سرزنش، نیازها به صورت مستقیم، عاشقانه و محترمانه بیان شود. برای مثال: «من به تشکر تو نیاز دارم» به جای «چرا تشکر نکردی؟».
این باعث میشود همسر احساس ارزشمندی و رضایت کند و رابطه عاطفی تقویت شود.
یک قاعده عملی دیگر برای مردان: «ده تا پانزده دقیقه توجه کامل به همسر بلافاصله پس از ورود به خانه»
این زمان کوتاه، با لبخند و آرامش، مانند ملاقات اول در بازاریابی عمل میکند؛ اثرش ماندگار است و به هر دو طرف انرژی مثبت میدهد.
در این مدت، هیچ کس حق ندارد از تلفن همراه استفاده کند؛ این زمان کاملاً متعلق به زوج است.
با رعایت این اصول ساده اما مؤثر، همسر احساس توجه و اهمیت میکند و مرد هم آرامش خود را پیدا میکند. در نتیجه، تنشهای خانه کاهش یافته و کیفیت زندگی مشترک بهبود مییابد.
* من و همسرم ده سال است که ازدواج کردهایم و دو فرزند داریم. زندگی ما شاغلانه و سازمانیافته است: وظایف تقسیم شده، بچهها به کلاس میروند، قسطها پرداخت میشود و امور روزمره انجام میشود. با این حال، هیچ شور و هیجانی در رابطهمان نیست و مدتهاست گفتگوی دو نفره طولانی نداشتهایم؛ انگار تنها همخانهایم. چگونه میتوانیم رابطه عاطفی و شور زندگی مشترک را بازگردانیم؟»
این سؤال شاید دغدغه بسیاری از خانوادهها باشد. گاهی زوجین حس میکنند برای هم عادی شدهاند و زندگیشان تکراری شده است؛ فقط کارهای روتین و وظایف را انجام میدهند و این احساس میتواند شبیه اداره یک شرکت باشد.
با قاطعیت میتوان گفت که شور و علاقه و عشق دوباره به چنین زندگیهایی قابل بازگرداندن است.
آنچه تغییر کرده، کاهش ابراز محبت و هیجان است و این امکان وجود دارد که با بازآفرینی عاشقانه، محبت و صمیمیت دوباره افزایش یابد. مهمترین عامل در این مسیر، بازگشت به رفتارهای ابرازی و عاطفی است.
رفتارهای زوجین را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
۱. رفتارهای ابزاری یا روتین: شامل انجام وظایف مالی، تربیتی و خانهداری است. این رفتارها بسیار مهم و لازم هستند و نبودشان باعث ایجاد تعارضات جدی میشود.
۲. رفتارهای ابرازی: مربوط به محبت، عواطف، هیجان و احساسات است. بسیاری از زوجین به این بخش کمتر توجه میکنند، در حالی که ایجاد و تقویت این رفتارها میتواند صمیمیت و شور زندگی مشترک را بازگرداند.
برای بازگرداندن محبت و هیجان، سه اقدام عملی پیشنهاد میشود:
۱. ابراز عشق و محبت به زبانهای مختلف و به تدریج:
از خودتان شروع کنید و این رفتار را آغاز کنید.
کلمات تأییدآمیز، تقدیر و تشکر از یکدیگر بیان کنید.
زمان مشترک با هم بگذرانید، به هم کمک کنید، فعالیتهای مشترک انجام دهید؛ مثلاً با هم کیک بپزید، به پیکنیک یا پارک بروید، سفر کوتاه داشته باشید.
گامهای کوچک و مستمر، حساب عاطفی شما را قوی میکند و باعث افزایش رفتارهای ابرازی میشود.
۲. سپردهگذاریهای کوچک اما مستمر برای تقویت پیوندهای عاطفی روزانه:
در طول روز ده دقیقه بدون تکنولوژی و مزاحمت، با هم حرف بزنید و گفتگو کنید.
ارسال پیامهای کوتاه و محبتآمیز در طول روز، حتی اگر ساده باشد.
کارهای کوچک و نمادین: مثلاً اگر همسرتان لواشک یا بستنی دوست دارد، آن را برایش تهیه کنید. این کارهای کوچک باعث میشود هر دو احساس دیده شدن و اهمیت داشته باشید.
۳. خلق آیینها و برنامههای عاطفی مستمر:
برنامههای کوتاه و منظم برای اتصال عاطفی ایجاد کنید؛ مثلاً پنجشنبهها پنج تا ده دقیقه گفتگو یا پیادهروی بدون بچهها در پارک.
مرور خاطرات مشترک: عکسهای قدیمی، خاطرات سالهای اولیه زندگی، لحظات شادیبخش. این کار حس مثبت و پیوند عاطفی را تقویت میکند.
خلاقیت در خلق لحظات کوچک و معنیدار: با ابتکارات شخصی، میتوان به هیجان و شور زندگی مشترک بازگشت.
در کل، نکته کلیدی این است که با کوچکترین قدمهای مستمر، از حالت مدیر و همکار به حالت همسر و شریک عاطفی بازگردید.
رفتارهای روتین را ادامه دهید، اما توجه ویژه به ابراز عشق و محبت، حتی به شکل کوچک، میتواند صمیمیت و هیجان ازدسترفته را بازگرداند و زندگی مشترک شما را دوباره زنده و پرنشاط کند.
* من ۳۲ ساله، شاغل و مجرد هستم و هنوز فردی که با معیارها و سبک زندگیام هماهنگ باشد را پیدا نکردهام؛ عجلهای هم برای ازدواج ندارم. با این حال، خانوادهام، بهویژه مادرم، مرتباً برای ازدواج به من فشار میآورند، مرا در مهمانیها معرفی میکنند و دائماً میپرسند: «پس کی میخوای ازدواج کنی؟» این فشارها باعث عصبانیت و اضطراب شدید من شده است.
وقتی احساس میکنیم اطرافیان و محیط پیرامونمان روی موضوعی فشار میآورند، این مسئله میتواند وضعیت روانی ما را به شدت تحت تأثیر قرار دهد و باعث اضطراب شود.
در روانشناسی، پدیدهای به نام «توجه انتخابی» وجود دارد که به همین موضوع مرتبط است؛ به این معنا که وقتی فرد مرتباً با توجه دیگران نسبت به یک مسئله مواجه میشود، خود او نیز نسبت به آن حساس میشود و واکنشهای اضطرابی نشان میدهد.
بنابراین، حتی اگر اطرافیان با نیت دلسوزانه یا به دلیل نگرانی درباره شما به این موضوع توجه کنند، واکنش درونی شما میتواند شدت فشار را افزایش دهد. وقتی اطرافیان نزدیک، مانند والدین، حساسیت نشان میدهند، این حساسیت بهطور ناخودآگاه به شما منتقل میشود و اضطراب درونی شما را تقویت میکند.
نکته مهم این است که باید به مسئله ازدواج به صورت «مسئلهمدار» نگاه کنیم، نه صرفاً حساسیت محور. یعنی به جای اینکه نسبت به فشارها واکنش احساسی نشان دهیم، ابتدا تحلیل کنیم که این مسئله چه ماهیتی دارد و چه کاری باید برای آن انجام دهیم.
* علت فشار خانواده
در فرهنگ ما، ازدواج بهعنوان مرحلهای از زندگی در نظر گرفته میشود که به دنبال آن سر و سامان گرفتن، مسئولیتهای زندگی و فرزندآوری شکل میگیرد.
والدین بهویژه مادر، نگران هستند که فرزندشان فرصتهای ازدواج را از دست دهد یا سرانجام به مشکلات عاطفی و اجتماعی برخورد کند. این نگرانیها معمولاً ناشی از محبت و دلسوزی است و نه قصد اذیت یا کنترل بیش از حد شما.
بنابراین، دیدن این مسئله از زاویه والدین، کمک میکند که فشار را کمتر شخصی تلقی کنید و متوجه شویم که این واکنشها ناشی از نگرانی و مسئولیتپذیری آنها است.
* راهکار: استراتژی دو وجهی
برای مدیریت این فشار، باید هم کنترل درونی و هم کنترل بیرونی را در نظر گرفت:
۱. مدیریت درونی: کنترل اضطراب
با خودتان گفتگو کنید و علت واکنشهای اضطرابی خود را تحلیل کنید. مثلاً: چرا وقتی کسی پیشنهاد ازدواج میدهد یا پیگیر این موضوع میشود، مضطرب میشوید؟ آیا ترس از مسئولیتهای ازدواج دارید؟ یا نگران هستید که نتوانید زندگی موفقی بسازید؟
این مرحله همان خودپایشی یا «سلف مانیتورینگ» است که باعث میشود ذهن آگاهانه نسبت به واکنشها و اضطرابهای خود آگاهی پیدا کند.
وقتی این اضطراب درونی را شناسایی و تعدیل کردید، میتوانید پاسخ قاطعانه و بدون اضطراب بدهید: «ممنونم که به فکر من هستید، اما هنوز تصمیم به ازدواج نگرفتهام.»
این جمله هم اهمیت موضوع را نشان میدهد و هم مرزهای شخصی شما را حفظ میکند.
۲. مدیریت بیرونی: تعامل مثبت با اطرافیان
با والدین نزدیک، به ویژه مادر، میتوانید گفتگوی همدلانه داشته باشید:
«میدانم نگران من هستید و میخواهید آینده من را بسازم. من هم به ازدواج فکر میکنم و مقدمات آن را فراهم میکنم، اما هنوز زمانش نرسیده است.»
این روش باعث میشود والدین احساس کنند که مسئله تحت کنترل شماست و فشارشان کاهش یابد.
برای فامیل دور، دوستان یا همکاران که به این موضوع ورود میکنند، میتوان از مهارت «ابراز وجود و نه گفتن قاطعانه» استفاده کرد:
«ممنونم که پرسیدید، اما این مسئله حریم خصوصی من است و لازم نیست پاسخ بدهم.»
با تکرار و تمرین این پاسخها، شما میتوانید مرزهای خود را حفظ کنید و بدون ایجاد تنش، به پرسشها پاسخ دهید.
اگر اطرافیان دوباره سؤال کنند، میتوانید مانند یک «سیدی خشدار» پاسخ خود را تکرار کنید:
«ممنونم که برای من اهمیت قائل هستید، اما این مسئله حریم خصوصی من است.»
* نکات کلیدی برای مدیریت فشارهای اجتماعی و خانوادگی
الف: فشار خانواده اغلب ناشی از نگرانی و دلسوزی است، نه قصد اذیت کردن شما.
ب: کنترل اضطراب درونی پیشنیاز مدیریت فشار بیرونی است.
ج: حفظ مرزهای شخصی و حریم خصوصی، بدون توهین و بیاحترامی، مهارتی قابل یادگیری است.
د: تعامل همدلانه با والدین باعث آرامش روانی شما و خانواده میشود.
پ: در مواجهه با افراد غریبه یا فامیل دور، تکرار آرام و مستمر مرزهای شخصی، اثرگذار است.
با تمرین و پایبندی به این استراتژی دو وجهی، میتوان فشار و اضطراب ناشی از موضوع ازدواج را مدیریت کرد و همزمان احترام، ارتباط و محبت خانواده را نیز حفظ نمود.
* چه راهکارهایی وجود دارد تا یکدیگر را بهتر بشناسیم، زندگیمان بهصورت یک شرکت روتین و سازمانی اداره نشود، طلاق عاطفی رخ ندهد، تفاوتهایمان را بیشتر درک کنیم و همزمان عشق و نزدیکی خود را حفظ کنیم؟
برای پاسخ به این سؤال، ابتدا باید یک اصل اساسی را مدنظر قرار دهیم: «خودت باش و خودت را کشف کن».
شناخت عمیق خود، پیشنیاز تعاملات سالم و مؤثر با دیگران است. وقتی فرد خودش را به خوبی میشناسد، میتواند در روابط خود با همسرش، تفاوتها و نیازها را بهتر درک کند و ارتباط مؤثر و صمیمانهای برقرار نماید.
اما باید مراقب یک جمله خطرناک هم باشیم: «من همینی هستم که هستم». این باور خطرناک است زیرا به معنای توقف رشد و یادگیری فرد است و در نهایت منجر به پایان تعامل سالم و رابطه مؤثر میشود.
چنین نگرشی نشان میدهد فرد دیگر دغدغه تغییر و توسعه شخصیتی ندارد و تصور میکند نیازی به اصلاح رفتار و بهبود مهارتهای ارتباطی ندارد.
این رویکرد میتواند باعث تکرار اشتباهات، تلخیهای مستمر و کاهش کیفیت زندگی شود.
در مقابل، برای داشتن رابطهای سالم و پایدار، تغییر باید از خودمان شروع شود. انتظار تغییر از همسر یا دیگران بدون تمرکز روی رشد شخصی، راه به جایی نمیبرد.
انعطافپذیری، توانایی تعامل و پذیرش یادگیری مستمر، اساس روابط موفق و صمیمی است. افرادی که رشد شخصی و مهارتهای ارتباطی را دنبال میکنند، میتوانند زندگی مشترک خود را به جای یک سیستم خشک و شبیه شرکت، به فضایی زنده، پویا و عاشقانه تبدیل کنند.
ازدواج در حقیقت فرصتی برای تعامل و تغییر است. ازدواج یعنی تجربه تعامل مستمر، یادگیری از یکدیگر، و رشد همزمان فردی و مشترک.
بنابراین، تمرکز اصلی باید بر تغییر خودمان باشد، نه همسرمان. اگر میخواهیم رابطه بهتری داشته باشیم و فاصله عاطفی کاهش یابد، لازم است روی رفتارها، مهارتها و نگرشهای خود کار کنیم. تغییر خود، پایهای است برای ایجاد تفاهم، صمیمیت و درک متقابل در زندگی مشترک.
منبع | خبرآنلاین