اسلام گرایی چگونه در جهان عرب رشد کرد؟ / عقبماندگی و بحران هویت

پاسخ جریان اسلامی به بحران هویت و عقبماندگی، بازگشت به اسلام و اصلاح درونی، سکولارها اقتباس مستقیم از غرب و نهادهای آن، و ناسیونالیستها احیای هویت قومی و وحدت عربی بود….میتوان گفت کل تاریخ اندیشه عرب مدرن، از نیمه قرن نوزدهم تا امروز، حول یک محور ثابت شکل گرفته است: مواجهه با مدرنیته و تلاش برای حل بحران هویت و عقبماندگی. تفاوت تنها در پاسخهایی است که جریانهای مختلف دادهاند و در این میان، اسلامگرایی بیش از همه توانسته پیوندی پایدار با تودههای عرب برقرار کند و حضور خود را تا تحولات امروزین نیز ادامه دهد.
پاسخ جریان اسلامی به بحران هویت و عقبماندگی، بازگشت به اسلام و اصلاح درونی، سکولارها اقتباس مستقیم از غرب و نهادهای آن، و ناسیونالیستها احیای هویت قومی و وحدت عربی بود….میتوان گفت کل تاریخ اندیشه عرب مدرن، از نیمه قرن نوزدهم تا امروز، حول یک محور ثابت شکل گرفته است: مواجهه با مدرنیته و تلاش برای حل بحران هویت و عقبماندگی. تفاوت تنها در پاسخهایی است که جریانهای مختلف دادهاند و در این میان، اسلامگرایی بیش از همه توانسته پیوندی پایدار با تودههای عرب برقرار کند و حضور خود را تا تحولات امروزین نیز ادامه دهد.
بهگزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از ایبنا رضا دستجردی در بخش دین و اندیشه نوشت: «تحول اندیشه عربی مدرن» بهقلم رئوفعباس حامد با ترجمه بیژن یزدانی از تازههای انتشارات قصیدهسراست. کتاب به بررسی روند شکلگیری و تحول اندیشه مدرن عربی از قرن نوزدهم تا میانه قرن بیستم میپردازد و نشان میدهد که چگونه تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جهان عرب، تحت تأثیر استعمار، ترجمه آثار غربی و ظهور روشنفکران، بستر تازهای برای بازاندیشی در باب هویت، سنت و مدرنیته فراهم کردند. آنچه در پی میآید ماحصل گفتوگو با بیژن یزدانی مترجم اثر است.
مولف با چه ملاکی، جریانهای فکری عرب را در سه دسته اسلامی، سکولار و ناسیونالیستی قرار داده، بررسی کرده است؟
اندیشه عربی مدرن در قرن نوزدهم و بیستم همواره درگیر پرسشی اساسی بوده است: «چرا جهان عرب در برابر غرب دچار عقبماندگی شد و چگونه میتواند این وضعیت را جبران کند؟» رئوفعباس برای بررسی این پرسش بنیادین، جریانهای فکری عرب را در سه دسته اصلی اسلامی، سکولار و ناسیونالیستی تقسیم میکند. ملاک او در این تقسیمبندی، شیوه مواجهه هر جریان با مدرنیته و چگونگی پاسخ آنان به بحران هویت و عقبماندگی است. جریان اسلامی بازگشت به اسلام و اصلاح درونی را راهحل میدانست؛ سکولارها راه نجات را در اقتباس مستقیم از غرب و نهادهای آن میدیدند؛ و ناسیونالیستها بر احیای هویت قومی و وحدت عربی تأکید میکردند. به بیان دیگر، تفاوت اصلی این سه جریان در نوع تعریف هویت و نسبت آن با مدرنیته غربی آشکار میشد.
در کتاب اشاره شده که مورخان در خصوص آغاز دوران مدرن در جهان عرب اختلاف نظر دارند. علت چیست و رئوفعباس حامد به کدام دیدگاه متمایل بوده است؟
بحث در خصوص نقطه آغاز مدرنیته در جهان عرب نیز از همان ابتدا محل اختلاف میان مورخان بوده است. گروهی معتقد بودند پیوستن سرزمینهای عربی به امپراتوری عثمانی در اوایل قرن شانزدهم را میتوان آغاز دوران جدید دانست، چراکه ساختار سیاسی تازهای شکل گرفت. برخی دیگر حمله ناپلئون به مصر در ۱۷۹۸ را لحظه آغاز میدانستند، زیرا جهان عرب برای نخستین بار مستقیماً با قدرت نظامی و علمی غرب مواجه شد.
دسته سوم نیز اصلاحات محمدعلی پاشا در مصر در نیمه قرن نوزدهم را سرآغاز واقعی مدرنیته قلمداد کردند، چراکه این اصلاحات نظامی، آموزشی و اداری ریشههای تحول پایدار را پدید آورد. رئوفعباس اگرچه همه دیدگاهها را بازتاب میدهد، اما در نهایت بیش از همه به قرن نوزدهم و اصلاحات محمدعلی گرایش دارد و این دوره را نقطه عطف ورود جهان عرب به مدرنیته میشمارد.
چرا نخستین مواجهه جهان عرب با مدرنیته، بیشتر ابزاری (نظامی و تکنولوژیک) بود تا فکری و فرهنگی؟
این مواجهه اولیه، همانطور که نویسنده توضیح میدهد، عمدتاً جنبه ابزاری داشت. اعراب پیش از آنکه با فلسفه سیاسی و اندیشههای نوین غربی آشنا شوند، قدرت ویرانگر توپخانههای فرانسوی و سازمان ارتش مدرن را تجربه کردند. همین امر سبب شد نخستین تلاشها برای اقتباس از غرب به حوزههایی چون فناوری نظامی، آموزش مهندسی و پزشکی یا ایجاد مدارس جدید معطوف شود. مدرنیته در آغاز نه بهمثابه یک تحول فکری-فرهنگی، بلکه بهصورت تکنیک و ابزار دیده شد و تنها در مراحل بعد بود که زمینه ورود مباحث فکری و اجتماعی آن فراهم آمد.
بحران هویت و بحث عقبماندگی چه جایگاهی در شکلگیری جریانهای فکری عربی داشت؟
در بطن این تحولات، بحران هویت و مسئله عقبماندگی جایگاهی محوری یافت. روشنفکران عرب از خود میپرسیدند چرا ملتهای اروپایی توانستند پیشرفت کنند و چرا جوامع اسلامی در جای خود متوقف ماندند. این احساس عقبماندگی همراه با سلطه استعماری، اعراب را واداشت تا میان سنت و مدرنیته بازاندیشی کنند. جریانهای مختلف هر یک بهگونهای خاص این بحران را تفسیر کردند: اسلامگرایان ضعف ایمان و فاصله گرفتن از تعالیم دینی را علت اصلی دانستند؛ سکولارها تأکید میکردند که چسبیدن به سنت، مانع ورود به دنیای نوین شده است؛ و ناسیونالیستها پراکندگی سیاسی و از دست رفتن وحدت قومی را عامل اصلی میدانستند. در واقع، بحران هویت و بحث عقبماندگی، موتور محرک همه این جریانها بود.

کدامیک از سه جریان اسلامی، سکولار، ناسیونالیستی توانست تأثیر ماندگارتری بر جوامع عربی بر جای بگذارد؟
در مقایسه میان این سه جریان، هرکدام در دورهای نقش مهمی ایفا کردند، اما در نگاه بلندمدت، جریان اسلامی توانست تأثیری ماندگارتر بر جوامع عرب داشته باشد. سکولاریسم بیشتر به سطح نخبگان و محافل روشنفکری محدود ماند و نتوانست تودههای مردم را با خود همراه سازد. ناسیونالیسم عربی هرچند در نیمه قرن بیستم و در عصر عبدالناصر به اوج رسید، اما شکست ۱۹۶۷ و ناکامیهای بعدی، مشروعیت آن را بهشدت تضعیف کرد. اسلامگرایی اما به دلیل پیوند عمیق با فرهنگ دینی و اجتماعی، توانست در طولانیمدت خود را بازتولید کند و حتی در عصر معاصر با چهرههای جدید همچون اخوانالمسلمین یا جریانهای سلفی و جهادی حضور فعال داشته باشد.
آیا استعمار و سلطه غرب در کشورهای عربی بیشتر زمینهساز ناسیونالیسم عربی بود یا باعث تقویت جریانهای دینی شد؟
نقش استعمار در این میان بسیار دوگانه بود. از یک سو، سلطه غربی به رشد ناسیونالیسم عربی کمک کرد، چراکه ملتهای عرب برای مقابله با اشغالگران و دستیابی به استقلال، بر هویت قومی خود تکیه کردند. از سوی دیگر، همان سلطه غربی، جریانهای دینی را نیز تقویت نمود، زیرا دین بهعنوان مهمترین منبع مشروعیت و مقاومت در برابر استعمار عمل میکرد. بنابراین استعمار هم بذر ناسیونالیسم را کاشت و هم باعث شد جریانهای اسلامی با قدرت بیشتری به صحنه بیایند؛ تفاوت تنها در این بود که ناسیونالیسم زودتر در سطح سیاسی ظاهر و اسلامگرایی بهتدریج به گفتمان غالب اجتماعی تبدیل شد.
فکر میکنید تحولات پس از جنگ عراق، بهار عربی یا رشد جریانهای اسلامگرای معاصر را چگونه میتوان با ریشههای فکری قرن نوزدهم و بیستم پیوند داد؟
اگر تحولات معاصر جهان عرب را بنگریم، پیوند آن با ریشههای فکری قرن نوزدهم و بیستم کاملاً آشکار است. جنگ عراق پس از ۲۰۰۳ با فروپاشی دولت و صعود هویتهای فرقهای، در واقع بازتاب همان بحران مشروعیت و هویت بود که متفکران پیشین عرب به آن پرداخته بودند. بهار عربی در ۲۰۱۱ با شعارهایی چون آزادی، عدالت و کرامت، ادامه همان دغدغهها درباره قانون اساسی، حقوق ملتها و اصلاح سیاسی بود که از نیمه قرن نوزدهم در آثار اصلاحطلبان به چشم میخورد. رشد اسلامگرایی معاصر نیز چیزی جز امتداد اندیشههایی که در پاسخ به استعمار و عقبماندگی شکل گرفته بودند، نیست؛ با این تفاوت که در دنیای امروز با ابزارها و سازمانهای جدیدتر بیان میشود.
به این ترتیب، میتوان گفت کل تاریخ اندیشه عرب مدرن، از نیمه قرن نوزدهم تا امروز، حول یک محور ثابت شکل گرفته است: مواجهه با مدرنیته و تلاش برای حل بحران هویت و عقبماندگی. تفاوت تنها در پاسخهایی است که جریانهای مختلف دادهاند و در این میان، اسلامگرایی بیش از همه توانسته پیوندی پایدار با تودههای عرب برقرار کند و حضور خود را تا تحولات امروزین نیز ادامه دهد.
۲۱۶۲۱۶
منبع | خبرآنلاین